پروفسور پرویز کردوانی حتی برای مخاطبان «بندر و دریا» هم نیاز به معرفی ندارد؛ چرا که پیش از این و در دورهی جدید این مجله، گفتوگوی مفصلی با ایشان داشتیم که خود یک واحد درسیِ دانشگاهی بود برای همهی علاقهمندان و مسئولانی که در این حوزه فعالیت دارند. (این گفتوگو با عنوان «مردم باید به بنادر مهاجرت کنند نه تهران!» در تیرماه 1397 به چاپ رسید و راهنمایی بود برای زندگیِ ساحلنشینان ایران در سالهای سخت بیآبی.) آن گفتوگو سرشار از پیشنهادهای مهم و راهگشای ایشان درخصوص موضوع مورد بحث بود. در گفتوگوی پیش رو اما، از سیل گفتهایم، هرچند گشودن دوبارهی پرونده سیلِ نوروزی کشور، دردی از مردم سیلزده دوا نمیکند. آنچه مهم و حیاتی به نظر میآید، پرداختن به وضعیت کشور و بهخصوص استانهای ساحلی در شرایطِ پساسیل است. در این گفتوگوی مفصل، کردوانی با تاکید بر اینکه استانهای ساحلی در جنوب و شمال، محل بروز سیل بودهاند، دو پیشنهاد متفاوت برای مدیریت سدهای منتهی به دریای خزر و خلیج فارس مطرح میکند و در بخشی دیگر، از بیتوجهی مسئولان کشور به جایگاه و اهمیت منابع آبی خلیج فارس میگوید. او معتقد است که در شرایط پساسیل، به احتمال زیاد، کویر ایران مقصد مهاجرتهایی از دو استان خوزستان و گلستان خواهد شد و اگر زودتر فکری به حال این پدیده نشود و سیلزدگان بهانهای برای ماندن در سرزمین خود پیدا نکنند، باید آبِ خلیج فارس را به کویر ایران رساند تا لااقل آب آشامیدنی جمعیت مهاجر تامین شود.
سیل نوروز امسال چه تفاوتهایی با سیلهای تاریخی ایران داشت؟
نخست اینکه، مهمترین تفاوت این سیلها در جغرافیای آن بود. اگر دقت کنید میبینید که محل بروز سیل (چه در شمال و چه در جنوب کشور) نزدیک بستر دریاست. در شمال ایران، این سیل با حوزه آبریز گرگانرود آغاز شد و به یکی از شهرهای تاریخی ایران در جوار دریای خزر رسید. در جنوب هم وضع به همین منوال است. درست است که ما شاهد سیل در آبادان و خرمشهر که نزدیک به غربیترین نقطه خلیج فارس است، هستیم اما یادمان نرود که باران شدیدی که در بندرعباس، بوشهر و حتی چابهار آمده هم قابل توجه است.
و این نزدیکی مسیر سیل به دریا در شمال و جنوب کشور چه معنای علمیای دارد؟
اول اینکه ما را درباره وضعیت شهرنشینی مناطق نزدیک به دریا نگران میکند. شهرهای سیلزده ما بهخصوص آققلا، پلدختر و تا حدودی آبادان و خرمشهر و شهرهای کوچک نزدیک به آن، نیازمند یک وارسی علمی دقیق از نظر امنیت برای ساکنانش هستند. در مورد آققلا باید به مردم خوب این شهر توصیه کنم که به فکر تغییر محل سکونت خود باشند؛ چون دیگر ما امروز شهری به نام آققلا نداریم، بلکه دریاچهی آققلا داریم. هشدار من این است که وقتی یک ماه، آب به این زمینها بسته شده باشد، زمین نشست خواهد کرد و هر خانهای ممکن است با کوچکترین ضربهای روی سر ساکنانش خراب شود. حتی اگر خانوادهای قصد بازدید از خانه خود را دارد، باید مراقب باشد که ممکن است یک عطسه ساده، دیوارها را خراب کند. روستاهای سیلزده، دیگر مسکونی نیستند و این نکته بسیار مهمی است. به نظر باید شهر آققلا کمی به لحاظ ارتفاعی بالاتر برود و این اتفاق در مورد پلدختر هم صدق میکند.
مگر سیل به پر شدن سفرههای آب زیرزمینی کمک نمیکند؟ اگر چنین فرضی درست باشد، نباید نگران تخریب خانه سیلزدگان بر اثر نشست زمین بود.
به هیچ عنوان! از 320 دشت کشور، لااقل 300 دشت به خاطر نبود آب و حفرِ چاه، نشست کردهاند. این بارندگیها هم هیچ در دشتها نفوذ نکرد تا آبهای زیرزمینی کشور را غنی کند. اتفاقا ماجرای اصلی سیل هم همین است. تا بارندگی شدیدی در کشور داریم، مردم از ترسالی حرف میزنند، این در حالی است که اصلا خبری از ترسالی نیست و باید منتظر تابستان نگرانکنندهای از نظر وضعیت آبی کشور باشیم.
پس عامل این بارندگیهای سیلآسا چیست و چه اثری بر کشور خواهد داشت؟
این بارانها به خاطر گرمشدن کره زمین است. بر این اساس، مناطقی که در آنها بارندگی کم بوده، بارش کمتری خواهند داشت و مناطقی که در آن بارندگی بیشتر بوده، شاهد بارانهای شدید خواهند بود. این پدیده در واقع ترسالی نیست، بینظمی در بارش است. یزدی که میزان بارندگی آن 60 میلیمتر است، ممکن است در تابستان امسال شاهد یک بارندگی سیلآسا باشد و منطقه دیگری که همهساله باران داشته، ممکن است امسال، خشک باشد. در این شرایط، آنچه مسئولان ما باید درست انجام میدادند و متاسفانه ندادند، مدیریت سدهای کشور بود تا بتوانیم از این باران و از این منبع آبیِ سیل، استفاده بهینه کنیم، نه اینکه آب راه بیفتد در شهرها و مردم را بدبخت و بیچاره کند.
پس معتقدید که بارندگی امسال، وضعِ آبی کشور را تحت تاثیر قرار نداده است؟
حداقل میشود گفت که اوضاع را بهتر نکرده و خسارتهایی هم برای تاسیسات آبی کشور داشته است. بر اساس آمارها، هزار و 600 رشته قنات و 200 چاه بر اثر همین باران از بین رفتهاند و سد دز، سد کرج و بسیاری از سدهای کشور، دچار گلگرفتگی شدهاند. مثلا در مورد همین سد کرج میگویند 50 درصد از عمق آن را گل گرفته است. با این میزان گلولای، سدها به زودی از کار میافتند و یکی از مهمترین منابع آبی کشور را از دست میدهیم. میخواهم سرراست بگویم؛ واقعیت این است که آب نیست. در دهه 40 برای رسیدن به آب، دشت جهرم را 30 متر میکندید کافی بود، امروز این عدد به 300 و گاهی به 400 متر رسیده است. چرا؟ چون صنایع را آوردند در قلب کویر ایران راه انداختند و منبع تامین آب آن، آب دشتها و روستاها شد و بعد هم رودخانهها و امروز هم که دریا! خب چرا نیامدیم صنایع را کنار دریا بزنیم؟! چرا محرومیت نوار جنوبی کشور را نادیده گرفتیم؟! چرا یک بندرعباسی باید برود در یزد و در کارخانه فولاد کار کند؟! چرا یک چابهاری باید برود در کارخانه فولاد یا مسِ سرچشمه کار کند، آنهم درحالیکه همسایهی مهمترین منبع آبی کشور است؟!
فارغ از جنبههای تلخ انسانی و خسارتهای مالی سیل اخیر، به نظرم این سیل میتواند یک پیام روشن برای ما ایرانیها داشته باشد و آن استفاده از منابع آبیِ دو دریای عظیم خلیج فارس و خزر در جنوب و شمال کشور است. ایرانیها در طول تاریخ بارها شاهد خشکشدن خلیج فارس بودهاند؛ سهبار این دریای عظیم به طور کامل خشک شده و دوباره زنده شده است. این مسئله مهمی است و نشان میدهد که چقدر اتفاق بههنجار و نابهنجار در این فلات افتاده و ایرانیان با درایتی که داشتهاند و تصمیمات درستی که در طول تاریخ گرفتهاند، از تهدیدها برای خودشان فرصت ساختهاند.
یعنی به اعتقاد شما، در شرایط پساسیل باید به داشتههای قابلاتکای خود رجوع کنیم؟
دقیقا. امروز، روزی به نام خلیج فارس در تقویم کشور داریم که با برگزاری برنامههایی از اهمیت استراتژیک این دریا سخن گفته میشود که خیلی هم خوب و قابل تقدیر است؛ اما پرسش من این است که اهمیت استراتژیک این دریا، برای مردم کشور چه منفعتی دارد؟ آن بوشهری که لنجش شکسته، آن چابهاری که درگیر انواع آسیبها و مشکلات است، آن بندری که با آلودگی خلیج فارس مواجه شده، چه چیزی از این دریای بیپایان نصیب میبرد؟ حرف من این است که باید از آبِ خلیج فارس استفاده کنیم، آن هم در شرایطِ پساسیل که گلولای بسیاری را آب باران با خودش به این دریا ریخته و طبیعتا کف دریا بالا آمده و سطحش نیز به خاطر خاکریزی کشورهای همسایه در حال کمشدن است. نوار شمالی خلیج فارس روزبهروز دارد جمعیتش را از دست میدهد و بعید نیست که همین سیل اخیر هم موج تازهای از مهاجرتها را به همراه داشته باشد. چون مردم آبادان، خرمشهر و شهرهای آن اطراف واقعا دیگر خسته شدهاند. مگر یک آدم چقدر میتواند در برابر این همه مشکل و مسئله مقاومت کند؟ مگر یک شهر چقدر برای مردمش مهم است؟ در نهایت همه زندگی راحت و کسب درآمد قابل قبول میخواهند و اگر ایران این سرمایه عظیم خلیج فارس را در اختیار مردم حاشیه این دریا قرار ندهد، دیر نیست روزی که باید از خلیج فارس لوله آب بکشند به تهران و اصفهان و شیراز و... تا به مهاجران حاشیه این دریا که در این شهرها اسکان گرفتهاند، آب بدهند. کشورهای عربی حوزه خلیج فارس روزبهروز دارند روستاهایشان را بیشتر و بیشتر به لب دریا منتقل میکنند و آنوقت ما عملا زمینه را برای خالیکردن حاشیه خلیج فارس از ساکنان واقعی آن آماده میکنیم.
در گفتوگوی قبلی که با شما داشتم، از طرحی صحبت کردم که میتواند نوار خلیج فارس و دریای عمان را به نواری امن، محیط زیستی، درآمدزا و قابل استحصال برای سه محصول پرطرفدار میگو، جلبک و ابریشم طبیعی بدل کند. همچنان معتقدم که در صورت اجراییشدن این طرح میتوانیم نهتنها به توسعهی دریامحور کشور کمک کرده و محرومیت را از جنوب ایران پاک کنیم، بلکه به سمت صنایعی برویم که آب کمتری میخواهند تا کویر ایران بتواند به راحتی آب را فقط برای آشامیدن و در مواقع ضروری، استفاده کشاورزی، تخصیص بدهد؛ نه اینکه از بندرعباس به گلگهرِ سیرجان و سرامیک فلان و... برای استفاده صنعت آب بیاوریم!
همانطور که گفتید احتمال موج مهاجرت از استان خوزستان وجود دارد. به چه دلیل؟
به این خاطر که امروز شادگان، خرمشهر و آبادان در خطر هستند. سیلابها به سمت این مناطق روانه شدهاند. از آن طرف، آب در خور موسی هم دارد بالا میرود. خلیج فارس هم در حال افزایش سطح آب است و بعید نیست که بعضی از شهرهای حاشیهای خلیج فارس با مشکل مواجه شوند. این یک پدیده جهانی است. گرمای زمین، آبشدن یخهای قطبی و بالارفتن سطح آب اقیانوسها و به همان میزان، افزایش آب در خلیجهایی مثل خلیج فارس که به آبهای آزاد وصل هستند، پدیدههای جهانی به حساب میآیند. این پدیده امروزه در جهان به اندازهای نگرانکننده شده که اگر فکری به حال آن نشود، بعید نیست تا چند سال دیگر حتی پایتخت دو کشور چین و استرالیا هم به زیر آب بروند.
همزمان با این اتفاقات، جلگههای مجاور دریا هم شور شدهاند. به عنوان مثال در آبادان وضعیت به گونهای شده که آب خلیج فارس به نخلستانها سرازیر میشود و باغها را از بین میبرد. چند سال پیش که معاون اول رئیسجمهوری به خوزستان رفته بود، کشاورزان سخت ناراحت بودند و از ایشان خواستند که فکری به حال نخلستانها کند. باید جلوی نخلستانها دیوار کشیده شود تا زمین از آب خلیج فارس مشروب نشود. این تنها راه است. در مورد آققلا هم تنها راه همین ساختن دیوار، برای مراقبت از شهر در برابر سیلابهاست.
اگر میشود در این باره بیشتر توضیح دهید.
الان دو مسئله در آققلا مطرح است؛ اول لایروبی رودخانه و دوم مسئلهی سد وشمگیر. اینکه میگویند مردم میخواهند گرگانرود لایروبی شود، یک اشتباهِ زمانی است. الان وقت این کارها نیست. در خبرها خواندهاید که در اولین روزهای اردیبهشتماه، یعنی دو سه هفته بعد از آن سیل، دوباره سیلبندهایی که مردم ساخته بودند در حال ویرانی است و آب دارد دوباره به سمت آققلا میرود. در چنین شرایطی باید دو طرف رودخانه را با بلوکهای بتونی پیشساخته دیوار بکشیم تا بشود طغیانهای احتمالی را مدیریت کرد.
آیا سیل اخیر باعث نمیشود که گرگانرودِ تاریخی دوباره جریان پیدا کرده و مسیرش تا دریای خزر باز شود؟ آیا این احتمال وجود ندارد که سطح آب دریای خزر بالاتر بیاید و کشتیرانی در بخشهای شرقی این دریا دوباره رونق بگیرد؟
به عکس! همواره این امکان وجود دارد که این دریا، خشک یا کمآب شود. منابع آبیِ دریای خزر، از ارتفاعات است و نه از اقیانوسها. بنابراین میزان آب این دریا به میزان برفی که از کوههای حوزه آبخیز آن تامین میشود بستگی دارد. کمآب شدن ولگا هم قطعا بیتاثیر نخواهد بود. خشکشدن دریای خزر که احتمال چندان کمرنگی هم نیست، تاثیرات شگرفی روی اکوسیستم منطقه خواهد گذاشت. دیگر حتی ارتباطی بین تالاب انزلی و دریای خزر هم وجود ندارد. «روگاها»ی منطقه خشک شدهاند و این تالاب هم در مسیر از بین رفتن است. خاطرم هست که در اوایل انقلاب، سطح تالاب انزلی پایین آمد و وزارت جهاد کشاورزیِ وقت، زمینهای بیرونمانده از آب را به کشاورزان بخشید تا در آن کشاورزی کنند. بعد دوباره سطح آب تالاب بالا آمد و تمام آن زراعتها زیر آب رفت و مدفون شد. این موضوعی است که در تغییرات اکوسیستم اهمیت پیدا میکند؛ یعنی میزان همراهی ما با اتفاقات. من خیلی سال پیش، قدمبهقدم این منطقه را رفتهام، از گمیشانتپه تا مراوهتپه، از گرگان تا بجنورد و خراسان شمالی. شرایط جغرافیاییِ رود در استان گلستان به گونهای است که همیشه رودخانه کمی پایینتر از سطح زمین قرار میگیرد و با اندکبارانی، آب به سمت دشت به راه میافتد. در سیل اخیر هم همینطور شده؛ آب آرامآرام به سمت دریا راه افتاده و با خودش گلولای را به سمت ساحل برده است. این گلولای در نوار ساحل (مثلا در شهری مثل بندر ترکمن) به یک دیواره بدل شده و بعد دیگر زور آب به حدی نبوده که این دیواره را بشکند و به دریا بریزد؛ این است که سیلاب خانه و زندگی مردم را تسخیر کرده است. بنابراین لایروبی گرگانرود در شرایط فعلی دردی از این مردم دوا نمیکند، چون سیل دوباره خواهد آمد و لای و گل را به بستر رودخانه برخواهد گرداند.
یکی از انتقادها در سیل اخیر به بحث سدسازی بیرویه در کشور بود. شما یکی از مدافعان سدسازی به حساب میآیید. فکر میکنید علت اصلی سیل را میتوان سدسازی دانست؟
بحث مدیریت غلط سد و تاثیر آن در سیل را اینجا بهوضوح خواهید دید. سد وشمگیر در حوزهی گرگانرود لایروبی نشده بوده و با اولین بارندگیها خیلی زود پر میشود. ترس از سیل، باعث میشود که سد را باز کنند و همزمان با آن، حجم زیادی از آب به سمت شهرها هجوم ببرد. چرا سد را همان اول باز نکردهاند؟ مگر یکی از اصول مدیریت سد این نیست که 30 متر از تاج باید خالی باشد و به محض آنکه سطح آب از این عدد بالاتر رفت، دریچهها را باز کنند؟ میگویند وزارت کشاورزی در این سد، طرح «پرورش ماهی در تور» راه انداخته بوده و مسئولان سد میترسیدند که با بازکردن دریچهها، صدها تن ماهی بمیرند. خب وضع امروز بهتر است؟! من اعتراض مردم نسبت به ساخت سد را درک میکنم؛ چرا که در ایران مدیریت درستِ سد و منابع آبی وجود ندارد و طبیعی است که مردم نسبت به ساخت آن معترض باشند. قانونی وجود دارد که باید 30 متر از سطح سد همیشه خالی باشد اما این کار عملا انجام نمیشود، چون مدیران میترسند آب در تابستان کم بیاید. در مورد سد امیرکبیر همین اتفاق افتاد و نتیجه چه شد؟ وقتی دریچهها را باز کردند که دیگر خیلی دیر بود و آب تا شهریار رفت. سد اگر نباشد، در تابستان آب نداریم؛ بنابراین سد خوب است اما مدیریت آن باید بر اساس دو قانون حتمی باشد. قانون اول اینکه همیشه تا سطح مشخصشده آب در آن نگهداری شود و دوم اینکه به طور منظم و با استفاده از شیوهی هیدرولیک، مخزن سد، لایروبی و شستوشو شود. همین سد وشمگیر در طول عمرش لایروبی نشده بود و دیدید که چه خسارتی به دنبال داشت. این اتفاقات نباید سد و سدسازی را بدنام کند، بلکه باید وزارت نیرو را مجبور کند مدیریت دقیقی روی سدهای کشور داشته باشد. استان گلستان، استان غنی و درجهیکی است. این استان قرنها با کشت پنبه و سویا، مردمش را ثروتمند و مردم ایران را بینیاز کرده بود. امروز اگر به این استان بروید، میبینید که روستاییان فقط چوب میکارند، چرا؟ چون کارخانههای چوب، به روستاییان پیشپرداخت میدهند و چوب هم که آب نمیخواهد؛ اما بر سر سدهای این استان چه آمد؟ به نظرم مدیریت غلط همین سدها باعث شد که استان درگیر سیل بشود؛ یعنی عرضم این است که مثل طرفداران افراطی محیط زیست، نگوییم که سد بد است، بگوییم که سد در ایران به درستی مدیریت نشده و همین مدیریت غلط باعث شده که کشور در یک ماه بارانی و پر برکت به کشورِ اندوه و غصه از دست دادن جان و مال مردم بدل شود.|