اشاره | در بیستم دسامبر سال 1987، حادثهای هولناک در تنگهی «تابلاس» (فیلیپین) اتفاق افتاد که جان بیش از چهار هزار نفر را گرفت. دو کشتی با یک مقصد در آبهای فیلیپین برخورد کردند. یکی از آنها «امویدنیاپاس» بود که قصد داشت برای کریسمس راهی مانیل شود و خانوادههای بسیاری را با این وعده همراه خود کرده بود. او میخواست پس از یک سال کاری، خانوادههای بسیاری را دور هم جمع کند، اما داستان طور دیگری رقم خورد. «دنیاپاس»، خانوادهها را تا مدتی به دنبال عزیزانشان فرستاد. کشتی دیگر «امتیوکتور» نام داشت که مسافری نبود. مجلهی «تایم»، غرقشدن «دنیاپاس» را مرگبارترین فاجعهی دریایی قرن بیستم عنوان کرده است. این تصادف تاکنون بدترین حادثه دریایی برای آسیا به حساب میآید، اما در آن شب آرام چه گذشت که چنین تصادفی رخ داد؟
«دنیاپاس»؛ اصالتاً ژاپنی
کمتر از 60 سال پیش و درست در سال 1963 میلادی بود که شرکت ژاپنی «اونومیچی زوسن»، تازهترین کشتی ساختهشدهی خود را روانهی دریا کرد. این کشتی که «هیمهیوریمارو» نام داشت، بیش از 10 سال به آبهای ژاپن خدمت کرد. «هیمهیوریمارو» که ظرفیت آن روزهایش به 608 نفر میرسید، در سال 1975 به یک اپراتور فیلیپینی فروخته شد. از آنوقت، هم نامش چندین مرتبه تغییر کرد و هم اینکه فیلیپینیها تغییراتی در خود کشتی ایجاد کردند. سرانجام در سال 1981 این کشتی به «امویدنیاپاس» تغییر نام داد.
به وقتِ کریسمس
بیستم دسامبر سال 1987، راس ساعت 6:30 صبح به وقت فیلیپین، «دنیاپاس» از جزیره لیته به سمت مانیل پایتخت فیلیپین به راه افتاد. نزدیک به کریسمس بود و مسافران چمدانهایشان را پر از هدیه و صورتهایشان را پر از لبخند کرده بودند. رسیدن به مانیل و کنار خانوادهبودن رویای دستنیافتنی نبود، پس آنها قصد کردند آنچه که در این روزهای دوری نصیبشان شده، برای چند روزی فراموش کنند. اگرچه ظرفیت کشتی حدود هزار و 518 نفر بود، اما به نظر میرسید که افراد بیشتری پای کشتی آمده بودند و سوار میشدند. بعدها مشخص شد به آنهایی که پول کافی نداشتند، راهکاری غیرقانونی ارائه شده بود: «میتوانید بایستید و نیمبها بپردازید.»
در کشتی چه گذشت؟
«لوثگاردو نیدو»، افسر نظامی بود که به همراه حدود هزار نفر از همکارانش در آخرین لحظات به کشتی رسیدند. او به سمت خانهاش در مانیل میرفت و مانند همکارانش لباس فرم به تن داشت. لوثگاردو بعدها در مستند تایتانیک آسیا به همراه تعدادی از نجاتیافتگان به شرح ماجرا پرداختند. او گفته بود: «تازه سوار کشتی شده بودم که به نظرم آمد کشتی به یک طرف متمایل شده است. با خودم گفتم از آنجا که نزدیکِ کریسمس است، باید هم شلوغ باشد.»
«آلودیا» مسافر دیگری بود که همراه پدرش سفر کرده بود: «کشتی شلوغ بود، روی کشتی مسافران مانند سوسک و مورچه بهنظر میرسیدند. بعضی از کودکان گریه میکردند. تعدادی از مسافران، چهارنفری روی یک تخت نشسته بودند. افراد زیادی در این کشتی سهطبقه رفتوآمد میکردند.» پدر آلودیا «سالوادور»، ساعتی بعد به آشپزخانه مراجعه کرد تا سفارش غذا بدهد، اما با توجه به تعداد بالای مسافران، کشتی با کمبود مواد غذایی نیز مواجه شده بود.
حدود ساعت 11 شب، سالوادور روی عرشه بود، آنوقت بود که توجهش به کشتی دیگری که به سمت آنها میآمد جلب شد: «چیزی نگذشته بود که حس کردم خیلی به ما نزدیک شده است، با خودم گفتم هر لحظه ممکن است که به کشتی ما برخورد کند!»
کشتی عبوری هم فیلیپینی بود!
این کشتی که به سمت «دنیاپاس» میآمد، یک کشتی معمولی نبود و در واقع یک کشتی نفتکش به نام «امتیوکتور» بود که 13 خدمه نیز به همراه داشت. «وکتور» که اصالتا هم فیلیپینی بود، در آن شب بیش از هشت هزار بشکه بنزین قابل اشتعال و نفت سفید را حمل میکرد. ساعت، 11 و نیم شب را نشان میداد که «وکتور» به سمت چپِ «دنیاپاس» بسیار نزدیک شد؛ درست کنار موتورخانه رسید و دو کشتی به یکدیگر برخورد کردند! پس از این برخورد، آتشی برپا شد که شعلههایش بهسرعت گسترش یافت. پس از تصادف چراغهای کشتی نیز خاموش شده بود و مسافران در تاریکی برای فرار از شعلههای آتش، در راهروها میدویدند که به سمت طبقات پایین بروند ولی راه را گم میکردند.
یک جهنمِ تمامعیار!
بعضی نیز به سمت دریا، شیرجه زدند آلودیا و سالوادور نیز همین کار را کردند. آنها هنوز نمیدانستند دریا غرق در آتش است! چون بشکههای نفت «وکتور» در سطح دریا در حال پخششدن بودند. آلودیا با خود گفته بود: «من احتمالا در این دریا میمیرم.» «لوثگاردو» نیز یکی از اولین نفراتی بود که از کشتی بیرون پرید و یک دقیقه بعد، صدای انفجار «دنیاپاس» و «امتیوکتور» به گوش رسید. شعلههای آتش مقتدرانه گسترش یافتند و جهنمی تمامعیار را به وجود آوردند.
بهگفتهی شاهدانِ حادثه، صدها نفر از کشتی بیرون پریدند، اما مشکل اصلی این بود که انفجار «وکتور» نفت زیادی را در این محوطه پخش کرده بود و آتش امان نمیداد. در کنار آن همه ترس و نگرانی، آنها برای زندهماندن، مجبور بودند در عمق شیرجه بزنند و یا با سرعت زیادی شنا کنند. در این میان اما خبری هم از جلیقههای نجات نبود. بعدها مشخص شد کمدی که جلیقههای نجات در آن نگهداری میشد، در آن شب قفل بود. هر چقدر که از شب بیشتر میگذشت، وزش باد هم بیشتر میشد و شعلههای آتش محدودهی خود را گسترش میدادند و در این لحظه تقریبا یک کیلومتری را در بر گرفته بودند. چالش دیگری نیز بود، آنهایی که دیرتر پریدند باید از کنار جسدهایی سوخته نیز عبور میکردند؛ همان همسفرانشان البته تا دقیقههای پیش.
آلودیا دیگر بهسختی میتوانست خودش را روی دریا حفظ کند، دریای شعلهور داشت زندهها را با چاشنی ترس در آب میجوشاند. «دیگر دلم میخواست غرق شوم، خیلی خسته شده بودم.» اینها را آلودیا گفته بود. اگرچه ثانیهای بعد برای زندهماندن باز هم تقلا میکرد. آن لحظه آلودیا، پدرش را کمی دورتر در حال شنا دید. او، لحظهای تمام سوختگیهای تنش را فراموش کرد و با آخرین شانسی که داشت به سمت پدرش شنا کرد. وقتی کنار هم رسیدند، سالوادور با خودش گفته بود حتی اگر سرنوشت آنها چنین مرگی باشد، چهبهتر که در کنار هم و آسوده... آنها یکساعتی شنا کردند تا از آن آب جوشان دور شوند. آنوقت بود که کشتی دیگری رسید. حالا هر دو با تمام توان نماندهشان شنا میکردند تا توجه این کشتی را به خود جلب کنند. سرانجام کشتیِ «دنیاکلادیو» آنهایی که شنا میکردند را دید و نجاتشان داد. حالا دیگر، بسیاری از نجاتیافتگان، کمکهای اولیه را در کشتی دریافت کرده بودند، ازجمله افرادی که سوختگی درجه سوم داشتند؛ آلودیا بود. البته اکثر نجاتیافتگان در اثر پریدن به داخل آبهای آتشین، دچار سوختگی شده بودند.
مسافرم، شکارم کن!
چند ساعت بعد، هر دو کشتی یکی از پس دیگری غرق شدند، اما چه بر سر بقیه مسافران آمد؟ تنگهی تابلاس که محل برخورد این دو کشتی بود، پاتوقِ کوسهها بود. از یک طرف روی دریا در آن ساعت نفت زیادی پخش شده بود که بسیاری در آن سوختند و از طرف دیگر نیز کوسهها دندان تیز کرده بودند و بسیاری را شکار کردند. در میان اجسادی که پیدا شد، یا جای دندان کوسه را با خود داشتند و یا قطعهای از آنها بلعیده شده بود! تا چند روز بعد از این حادثه، دریا تعدادی از اجساد را به سوی جزیرهی «میندورو» روانه میکرد.
قرار نیست کمکی برسد؟!
هشت ساعت از فاجعه گذشته بود که خبر به گارد ساحلی رسید و پس از آن، هشت ساعت دیگر نیز طول کشید تا عملیات جستوجو و نجات را شروع کنند.
تعداد مسافرانِ گمنام
لیست رسمی، تعداد مسافران را هزار و 493 نفر نشان میداد. تعداد خدمه نیز 58 نفر بود. بااینحال، احتمالا هزاران کودک زیر چهار سال در این لیست به حساب نیامدهاند. همچنین مسافرانی که در آخرین لحظه سوار شدند، افرادی که بلیت رایگان داشتند و یا با بلیتهای نیمبها و غیرقانونی سوار شده بودند، اسمشان ثبت نشده بود. در مجموع از میان این مسافران که به روایتی تعدادشان حدود چهار هزار و 386 نفر بود، تنها 24 نفر نجات پیدا کردند. همچنین دو نفر از خدمهی «وکتور» نیز از این حادثه هولناک جان سالم به در بردند.
دلایل احتمالی و مقصر نهایی
خطوط کشتیرانی «Sulpicio»، مالک «دنیاپاس»، اصرار داشت که کشتی آنها بیشازحد مسافر سوار نکرده است. آنها در هر محکمهای تکرار میکردند تعداد صحیح مسافران، همان هزار و 493 نفری است که در لیست بوده و سایر اعداد مطرحشده بههیچوجه صحیح نیست. آنها معتقد بودند، بازماندگان این حادثه، شاهدان معتبری نیستند و صلاحیت اظهارنظر دربارهی تعداد مسافران «دنیاپاس» را ندارند.
بااینحال، متخصصان، با توجه به گزارشهای مختلفی که به دستشان رسید، به این نتیجه رسیدند که اضافهبار، عامل مهمی در این فاجعه بوده و شرایط را پیچیدهتر کرده است. در تحقیقات مشخص شد که دو خدمهی بازمانده از کشتی «وکتور» هنگام تصادف خواب بودند. ازاینرو، آنها برای درک آنچه که اتفاق افتاده بود، باید به تاریخچه ـــ کارهایی که قبل از تصادف انجام شده بود ـــ مراجعه میکردند: دو نفر به دلیل وزن کشتی مجبور به چرخاندن چرخ آن شده بودند و همین دلیل باعث شد تا آنها با حرکت زیگزاگی به سمت «دنیاپاس» بروند که این مورد بهنوبهی خود میتواند خدمهی «دنیاپاس» را مضطرب کرده باشد. نفتکش بدون سرنشین بود و مهندس ارشد و کاپیتان آن نهتنها صلاحیت کافی نداشتند بلکه دارای مجوز هم نبودند. این احتمال وجود داشت که از کشتی آنها فردی متوجه آنچه در حال اتفاقافتادن است، نشده باشد. «وکتور» بدون گواهی بازرسی ـــ که برای دریانوردی لازم بود ـــ روی دریا بود. از طرف دیگر، چرا «دنیاپاس» با نزدیکشدن «وکتور» حرکتی نکرد؟! دریا که نخست، فضای زیادی را در اختیارش گذاشته بود!
«بنجامین ماتا»، کارشناس ایمنی دریایی، نظر خود را اینگونه بیان کرده بود: «این فاجعه حتی یک تصادف سریع هم نبود. «دنیاپاس» با سرعت حدود 26 کیلومتر در ساعت و «وکتور» با هشت کیلومتر در ساعت حرکت میکردند. از این گذشته، «دنیاپاس» رادیوی مناسبی هم در اختیار نداشت و نتوانست ارتباطی برقرار کند. بااینحال نکته مهم دیگری نیز وجود دارد؛ مسافرانی که در خواب بودند و کشتی را از دور مشاهده نکردند.»
در پایان این تحقیقات، «وکتور» مقصر شناخته شد. بااینحال، بسیاری از خانوادههای قربانیان به مالک «دنیاپاس» فشار آوردند و خواستار پاسخگویی او شدند. درنهایت، با تمام این تحقیقات و پافشاریها، فقط به قربانیانِ لیست رسمی غرامت تعلق گرفت.
یک سؤال مهم باقیمانده!
با وجود همهی اینها، یک سؤال اساسی مطرح میشود: چرا خدمهی «دنیاپاس» هیچ کاری نکردند؟ اصلا چرا از کشتی فرار نکردند؟ از خدمهی «دنیاپاس» حتی یک نفر هم زنده نماند!
پاسخ را میتوان در جملاتی که «لوثگاردو» شهادت داده بود، پیدا کرد. او میگوید درست قبل از تصادف، با یکی از نظامیان روبهرو شده و او به لوثگاردو گفته: «من صدای موسیقی و خنده را شنیدم. آنها در حال خوشگذرانی بودند؛ میدانی؟ کاپیتان کشتی هم در مهمانیشان حضور داشت.» و این یعنی یک کارآموز، کشتی را هدایت میکرده است. این شهادت یک لایهی دیگر به مجموعهی پیچیدگیهای این فاجعه اضافه کرد. هرچند روایت دیگری نیز وجود دارد که کاپیتان در کابین خود، در حال تماشای فیلم بوده است ولی در اصل ماجرا تفاوت چندانی ایجاد نمیکند. درحالیکه به نظر میرسد سهلانگاری و بیکفایتی شدید منجر به این فاجعه شده، اما هیچکس واقعا نمیداند در آن شب به کاپیتانها و خدمه دو کشتی چه گذشت. حقیقت به همراه آنها و در ته دریا تا ابد بهسان یک راز باقی خواهد ماند.
لوثگاردو میگوید، حتی اگر بلیت کشتی رایگان هم باشد، من دیگر سوار آن نخواهم شد! |
* در سال 2009، مستندی دربارهی این حادثه به نام «تایتانیکِ آسیا» از شبکه نشنالجئوگرافیک پخش شد.
منابع
https://www.maritime-executive.com/article/asias-titanic-thousands-died-thirty-years-ago.
https://www.history.com/this-day-in-history/ferry-collides-with-oil-tanker-near-manila.
https://news.google.com/newspapers?nid=8cBNEdFwSQkC&dat=19880110&printsec=frontpage&hl=en.
https://en.wikipedia.org/wiki/MV_Do%C3%B1a_Paz.
https://web.archive.org/web/20190401163352/https://www.history.com/this-day-in-history/ferry-collides-with-oil-tanker-near-manila.