متولد کردستان است. زادگاهش کیلومترها با دریا فاصله دارد، اما سفر به رامسر در قالب اردویی دانشآموزی، او را شیفته دریا و سفرهای دریایی میکند. بهروز غریبپور، یکی از شهیرترین نویسندگان و کارگردانهای تئاتر، سینما و نمایش عروسکی در ایران است. او سفرهای بسیاری به نقاط مختلف دنیا داشته و اتفاقات شگفتانگیزی را تجربه کرده؛ از لذت مطلق تا ترسِ مرگ. گفتوگوی دریایی ما با بهروز غریبپور پیش روی شماست.
به یاد دارید نخستینبار چه زمانی و کجا با دریا ملاقات کردید و چه خاطرهای از اولین دیدار در ذهنتان مانده است؟
اولین دیدار من با دریا به سال ۱۳۴۶ یا ۱۳۴۷ برمیگردد. به دنبال برگزیدهشدن در حوزهی معلومات عمومی در سطح استان، برای شرکت در اردو به رامسر رفته بودم. البته میتوانستم در بخش تئاتر نیز عضوی از اردو باشم، اما از نظر مسئولان برای معلومات عمومی انتخاب شدم، چون حضورم در این بخش از نگاه آنها مهمتر بود. بههرحال نخستینبار بود که دریا را میدیدم و طبیعی بود، در هر فرصتی کنار دریا میرفتم و در قسمت کمعمق دریا شنا میکردم. این اتفاق برای من به معنای پهناوری و غیرمعمولبودن نسبت به گذشته من بود. محیطی که پیشتر تجربه کرده بودم، یعنی کردستان، سراسر کوه و دشت بود، اما در رامسر چیزی را تجربه کردم که قبلا
تجربه نکرده بودم.
بعدها عاشق دریا شدم، عاشق سفرهای دریایی شدم و همیشه خداخدا میکردم یک سفر دریایی انجام دهم. البته سفرهای کوتاهی انجام داده بودم، مثل پیمودن فاصلهی بین «ونیز» با دو جزیرهی «مورانو» و «بورانو»، ولی برای من به معنی آن سفر رویایی نبود، تا اینکه سال ۲۰۰۷ یا ۲۰۰۸ قصد کردم از طریق زمینی، فاصلهی بین ایتالیا و کرواسی را طی کنم تا ببینم بعد از تقسیمشدن این کشورها، چه اتفاقاتی برای آن سرزمینها افتاده است. متاسفانه یا خوشبختانه مرا دیپورت کردند و نتوانستم از طریق زمینی سفر کنم و به ناچار از طریق دریایی رفتم!
دلیل دیپورت شما چه بود؟
گفتند: «شما ویزای اسلوونی ندارید.» در فاصلهی بین ایتالیا و کرواسی، کشور اسلوونی وجود دارد و برای پیمودن مسافت از طریق زمینی باید از این کشور عبور کنید. هر چقدر اصرار کردم و گفتم من از سوی هیئتمدیره یونیما (اتحادیه جهانی نمایشگران عروسکی) دعوت شدهام، اصلا به حرف من گوش ندادند و مرا دیپورت کردند. ماجرای بسیار عجیبی رخ داد. ۴۸ ساعت در تلاش بودم تا حالا که به ونیز آمده و گیر کردهام، بتوانم خودم را به کرواسی برسانم. این اتفاق باعث شد آن سفر دریایی رویایی خود را بین ایتالیا و کرواسی انجام دهم. آنجا من به ابهت دریا بیشتر پی بردم. خستگی ۴۸ساعتهای که داشتم باعث شد وقتی وارد کشتی شدم، خوابم ببرد. کشتی ما، کشتی مسافربری کوچک و درواقع اتوبوس دریایی بزرگی بود. وقتی چشم باز کردم، دیدم آب تا نیمههای شیشههای کشتی بالا آمده است. هنگامی که این صحنه را دیدم، خوف کردم. بههرحال این سفر دریایی باعث شد من احساس کنم دریا واقعا به معنای عمیقش، هم زیبا و هم هولناک است.
خاطره ویژه دیگری از برخورد با دریا به یاد دارید؟
یک بار دیگر نیز در ساحلی در جنوب ایتالیا با قایق بادی همراه با دو نفر دیگر به جزایر کوچکی رفته بودم که گرفتار طوفان شدیم. آنجا من برای نجات قایق به داخل آب پریدم، ولی در قسمت بسیار عمیق بودیم و مرگ را در میان آب به چشم دیدم. مرجانها و ماهیها و در مجموع دنیای عجیب و غریبی پیش رویم بود؛ بدون اینکه وسایل غواصی داشته باشم. همانطور که گفتم در عمق دریا همهچیز را دیدم. وقتی بالا آمدم احساس کردم زندهام ولی از شدت اضطراب برای ورود هرچه سریعتر به قایق، پایم به فنپیل قایق برخورد کرده و باد قایق درحال کمشدن بود. من و دو همراهم با هزار بدبختی توانستیم قایق را نجات دهیم. از آن روز به بعد دیگر من از دریا میترسم. خواستم بگویم هم از دریا لذت بردم و میبرم و هم غرقشدن موقت را نیز تجربه کردم و دریا برایم ابهت بسیار زیادی دارد.
پیش از انقلاب یکی از دریغهایم این بود که ما نیروی دریایی ضعیفی داریم، یعنی وقتی سربازان نیروی دریایی را در شمال با لباس سفید میدیدم، تاسف میخوردم. بههرحال به انزلی رفته و تعداد کشتیهای پهلوگرفته را دیده بودم که خیلی کم بود. وقتی به ایتالیا رفتم، دیدم چقدر قایقهای شخصی و بادبانی وجود دارد و چه مسابقات رویایی و زیبایی برگزار میشود. جالب اینکه وقتی به ایتالیا رفتم، در ۴۵ کیلومتری رم زندگی میکردم که ۱۰۰ متر تا دریا فاصله داشت. |