اشاره در شمارههای گذشته، حتما دیده و یا خواندهاید که «دور بنادر بگردیم»، بیشتر نقبی به گذشتهی بنادرِ کوچک و بزرگ کشور است تا صحبت از امروز آنها. البته در مواردی مثل این شمارهی مجله، وضعیت هر دو را هم بهطور جداگانه آوردهایم. این گزارشها اغلب روایتی از بنادر است در بیش از چهار، پنج دههی گذشته، که پیشتر در نشریات مختلف منتشر شده و ما به دلیل اهمیت و رویکرد آنها به وضعیت و زندگی و کار در بنادر کشور و تفاوت و تغییرات چشمگیری که با امروز دارند، آنها را دوباره منتشر میکنیم؛ مثل همین گزارش پیش رو که از هفتهنامهی بهیادماندنیِ «کتاب جمعه»، شمارهی ۲۲ (سال اول، ۲۲ دیماه 1358) انتخاب کردهایم . در این گزارش، طبق روال دیگر گزارشهای منتشر شده در «کتاب جمعه»، کلیاتی دربارهی «گمشدپه» (گمیشتپه) یا گمیشان امروزی میخوانید، که در مجموع، تصویری کلی و گذراست از زندگی مردم این خطه. سپس، به کار ماهیگیری و تجارت ماهی در این منطقه پرداخته میشود. نویسنده کوشیده تا رنجی را که صیادان میبرند و ستمی را که بر آنان میرود و نیز نقشی را که واسطهها در کار صیادی بر عهده دارند، بازگو کرده، مشکلات کار صیادی را در منطقه نشان دهد. ذکر این نکته ضروری است که همچون گذشته، سعی کردهایم به رسمالخط نشریه و نگارش نویسنده، وفادار بمانیم.
شهر ترکمننشین «گُمِشدِپِه» در کنارهی شمال شرقی دریای خزر واقع است. در زمانهای پیش (دورهی قاجاریه)، گمشدپه علاوه بر آنکه پایگاهی برای کارهای صیادی و محصولات دریایی شهر و بازارهای دور و نزدیک بود، بندری تجاری نیز محسوب میشد که رابطهی تجارتی منطقه را با شهرهای کنارهی شمالی ایران و شهرهای ساحلی روسیه برقرار میکرد. ریشسفیدان شهر، وقتی از شهر قدیمی «گُمِشدِپِه» یاد میکنند، تپههای بلندی را در جهت مخالف دریا نشان میدهند که گمیشانِ فعلی در میانهی فاصلهی آن تپهها تا دریا قرار دارد. اولین خانههای چوبی بلندِ شهر را که امروزه نیز جزء بزرگترین ساختمانهای چوبی شهر است، «اربابان صید» بنا کردند. این خانهها را در جایی بنا کرده بودند که موج دریا میتوانست ستونهای غربی آن را فراگیرد، اما حالا این خانهها بیش از یک فرسنگ از ساحل فاصله دارد.
با آمدن اربابان به محل کنونی، طولی نکشید که خانههای کوچک صیادان، دوروبر خانههای اربابی برپاشده و کمکم شکل کنونی شهر ظاهر شد. این یکجاییِ محل سکونتِ صاحبکار و کارگر، کار مراقبت از صید را آسانتر کرده، ترس ارباب را از فروش پنهانی ماهی توسط صیاد کم کرد. اما بازارهای محلی، بهرغم محدودیتشان همیشه آنقدر کشش داشت که صیادان را برای فروش صید غیرمجاز وسوسه کند. وقتی این کشش بازار، با کمبود دستمزد صیادان جفت میشد، حضور ارباب در محل، حتی به همراه یک یا چند مباشر نیز نمیتوانست مانع از فروش صید قاچاق بشود و صیادان برای خلاصی از فقر مدام، دستکم تا حد متعادلکردن زندگی خود، به هر نحوی که شده دست به فروش قاچاق زدند، اما آخر کار به علت انواع عقوبتهای ناشی از این کار هیچگاه نتیجهی نهایی به سود آنان تمام نمیشد.
بعدها با گسترش بازار تقاضا که مدتها بود از حدود مرزهای کشور فراتر رفته بود، شیلات وارد عمل شد و اربابان را زیر چتر خود گرفت و برای جلوگیری از خروج صید غیر مجاز، خاصه خاویار، نظام پاسداری مبتنی بر خشونت نظامی را بنا نهاد. انحصار شیلات برای اربابان، به آن معنی بود که بهجای بازارهای کمجذب اطراف، به خریدار همیشگی دسترسی مییافتند و نظام پاسداری گارد ساحلی نیز خیال ارباب را از جهت قاچاق ماهی آسوده ساخت. اما این جابهجایی نهفقط هیچگونه تغییر واقعی در وضعیت قبلی صیادان به وجود نیاورد، بلکه افزایش مداوم هزینهی زندگی در مقابل دستمزد ثابت، اجبار کار قاچاق را بیشتر کرد، با این تفاوت که اینبار ضایعات جانی و مالیای که نصیب صیادان میشد، بیشتر شده بود.
* * *
پیشترها وقتی شهر در کنارهی ساحل قرار داشت، صیاد که از صید برمیگشت، باقی روز را در کنار زن و فرزند خود به باقی کارهای جنبی صید میپرداخت. اما امروزه، ادامهی پسنشینی دریا، فاصلهی گمیشان فعلی را از دریا به اندازهای رسانده که اگر وضع به روال گذشته میبود، لزوم یک کوچ دوباره به کنار ساحل، شهر را از جا میکند. اما تفاوت مصالح بهکار رفته در شهرسازی و ترکیب تازه و پیچیدهی امروزی، اقتصاد شهر و منتفیشدن ترس صاحبان ابزار صید از فروش غیرمجاز صید بهعلت وجود شبکهی نظارت گارد ساحلی، خیال کوچ را نیز از بین برده است. اما برای ادامهی کار صید و مجاورت دائمی صیاد با دریا ترتیبی دادهاند که صیاد نزدیک آب باشد و کار صید بر زمین نماند. درواقع، تاوان دو اصل ناهماهنگِ لزوم نزدیکی صیاد به دریا و روزافزونی فاصلهی دریا از شهر را صیاد پرداخت؛ یعنی صیاد از دل خانوادهی خود کنده شد و به ساحل «به درون کومههای صیادی» برده شد.
صاحبکارها (شیلات و اربابان) مسئله را با ایجاد کومههای پراکنده بر کنارهی آب که محل خوردوخواب موقت! صیادان باشد، حل کردند.
این کومهها که در ساحل پراکنده است، اتاقکهایی است بر پایههای چوبی بهارتفاع نزدیک به دو متر که بسته بهگنجایش آن از 6 و گاه تا ۲۴ کارگر صیاد در آن زندگی میکنند. اندازههای بزرگترین کومه به درازای ۷ و پهنای ۴ و بلندای ۲ متر است که آن را از تخته و حلب ساختهاند. صیادان بهنوبت نزدیک به ۱۰ ماه از سال را تحت عنوان زندگی موقت در این اتاقکها سر میکنند و دو ماه دیگر را که فصل تخمریزی و گرمای تابستان است، به شهر باز میگردند و بدون دریافت مزد، منتظر آغاز دوبارهی کار صید میمانند.
صیادان را از نظر ارتباط با شیلات میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
۱ـ صیادان قراردادی؛ یعنی صیادانی که از طریق یک «سَرصیاد» با شیلات ارتباط دارند و حقوقبگیر شیلاتاند. اینان موظفاند ظرف 10 ماه صید، با قایق و پارو و تور و کومهی امانتی شیلات، حداقل معینی ماهی صید کرده تحویل دهند تا بتوانند سال آینده دوباره در خدمت شیلات به کار صید بپردازند. اگر سرصیادی کمتر از آن میزان معین صید کند و شیلات با این حال با او برای سال بعد قرارداد صید ببندد، باید کمبود صید سال پیش را جبران کند، وگرنه شیلات میتواند از بستن قرارداد با سرصیاد که مسئول صیادان دیگر نیز هست، برای سال بعد خودداری کند. رقم دریافتی ماهانهی این افراد از هزار تومان بیشتر نیست که البته این رقم دستمزد سرصیاد است اما حقوق صیادان یا در اصل پاروکشها گاهی از 500 تومان هم کمتر است. دو نمونهی زیر که نزدیک به دو سال پیش از وضع صیادان بهدستآمده، میتواند گوشهای از وضع آنان را روشن کند:
نام: اللهوردی / ساکن: خواجهنفس / کومهی صیادی: ؟
دارای ۷ فرزند (دختر بزرگ شوهرکرده، پسر بزرگ هم در خدمت ژاندارمری جنوب)
باقی فرزندان: یک پسر ۹ ساله، دختر ۱۶ ساله، پسر ۱۴ ساله، ۹ ساله و ۲ ساله.
دریافتی ماهانه: ۷۱۷ تومان / سابقهی کار: ۲۶ سال در خدمت شیلات.
سن: ۵۰ سال / شغل قبلی و جنبی: زارع، که بعد از تقسیم اراضی بیزمین شد.
سواد: ندارد. خرج متوسط ماهانه به نظر خودش: ۱۲۰۰ تومان.
با این مبلغ (۱۲۰۰ تومان) در هفته دوبار گوشت میخورند، دوبار ماهی.
باقی وعدههای غذا: برنج، نان و چای.
کمبود درآمد: ۵۰۰ تومان.
نام: نورجان (کوچکی) / ساکن: گمیشان / کومهی صیادی: ؟
دارای ۸ فرزند: سه فرزند بزرگتر از او جدا شدهاند. از باقی فرزندان، ۳ تن محصلاند.
دریافتی ماهانه: ۷۰۰ تومان / سابقهی کار: ۳۵ سال
سن: ۵۳ سال / شغل قبلی: ارابهدار.
سواد: ندارد. خرج متوسط: ۱۲۰۰ تومان.
با این مبلغ در هفته: دو روز گوشت میخورند، دو روز ماهی.
باقی وعدهها: آش بیگوشت، نان و چای.
کمبود درآمد: ۵۰۰ تومان.
۲ـ صیادان پیمانی؛ که در ارتباط با پیمانکاران (اربابان پیشین) کار میکنند. در این شکل از کار، پیمانکار در مقابل شیلات تعهد میکند که بسته به تعداد کارگران، صیاد میزان معینی از صید را تحویل دهد. درآمد حاصله را در آخر سال نصف میکنند که یک نیمهی آن سهم ارباب است و نیمهی دیگر بین صیادان قسمت میشود. کار پیمانکار در این میان، تهیهی قایق و تور و کومه برای صیادان است (به جای شیلات) و تعهد در مقابل شیلات برای رساندن صید به میزان حد نصاب مورد قرارداد.
* * *
کار و استراحت صیادان در فصل صید، نوبتی است. شکل نوبتی کار طوری است که هر صیاد از 30 روز ماه، در مجموع ۱۵ تا ۲۰ روز را در کومه میماند و باقی روزهای ماه را در شهر بهسر میبرد. تعداد و نوبت کار به نحوی است که هیچگاه کومه از صیاد خالی نمیماند و کار تعطیل نمیشود.
صیادان هر پگاه، بیآنکه چیزی بخورند، هر سه نفر با یک قایق (یک سَرصیاد که سکانبان است و دو نفر پاروکش) قبل از دمیدن آفتاب، خود را به تورهای پهنشده در دریا میرسانند. پس از وارسی تورها و گرفتن ماهیهای بهتورافتاده، آنها را به نزدیکترین صیدگاه محل کار خود میرسانند. در آنجا مامور شیلات، خاویار و گوشت ماهی را جداگانه وزن و درجهبندی کرده به حساب سرصیاد یا پیمانکار مربوطه واریز میکند. بسیاری از اوقات، وزنی که مامور صیدگاه برای میزان صیدشده تعیین میکند و درجهای که به نوع جنس خاویار میزند و مقدار گوشتی که برای غذای افراد کومه به سرصیاد هر کومه میدهد، به رابطهی خوب و بدی بستگی دارد که این مامور با سرصیاد برقرار کرده است. البته این رابطه زیاد عاطفی نیست، بلکه بیشتر به سکوت سرصیاد در مقابل حق و ناحقکردن مسئول توزین بستگی دارد.
سرصیادی میگفت: ممکن است برای تکتک ما این نامیزانکشی عمدی قابل چشمپوشی باشد و به دردسر دعوا و مرافعهاش نیرزد، اما با توجه به شمار زیاد قایقهایی که سهم هر یک از صیدگاههاست و مدت 10 ماهی که یک ترازو میتواند با این روش خاویار جابهجا کند، لابد رقمی است که مسئول صیدگاه نمیتواند بهتنهایی آن را بخورد، خاصه آنکه شکایت از این بابت نیز کمتر به جایی رسیده است.
صیادان پس از تحویل صید، با رسیدهای مُهرشده و مقدار مشخصی از گوشت ماهی بهعنوان خورشت یک روزشان از صیدگاه به کومه باز میگردند. در زمستان صیادان برای رسیدن به محلی که بیش از ۵ متر عمق داشته باشد، باید بیش از یک فرسنگ از ساحل دور شوند. این رفتوبرگشت با پارو ۸ ساعت و با بادبان ۴ ساعت طول میکشد. باد مخالف و وجود کولاک، بسیاری از اوقات این مدت را به 10 ساعت میرساند. عوضکردن تورها به نحوی که دریا هیچگاه از تور خالی نباشد، قراردادن تورهای خشک به جای تورهای چند روز مانده در آب، وارسی قایق و بادبان، کار مداوم صیادان است. تعویض تور بیشتر در فصلهای معتدل یا گرم انجام میشود و در زمستان به سبب آنکه خطر پوسیدگی تور به علت سرما زیاد نیست، تور را کمتر عوض میکنند. با توجه به فاصلهای که تور از ساحل، صیدگاه از تور و کومه از صیدگاه دارد، صیادان مجبورند وقتی به دریا بزنند که هنوز کمی از شب مانده و وقتی سپیدهی صبح میزند، آنها تقریبا نیمی از کارشان را انجام دادهاند.
صیادان وقتی از کار باز میگردند، تورها را روی چوبهای بلندی که مخصوص این کار است، پهن میکنند و پیش از غذا چای مفصلی مینوشند و پس از غذا چرتی میزنند. بعد از خواب، باز به سراغ تورهای پهنشده میروند و آنها را بازدید و وارسی میکنند. تورها را بدون استثناء هر روز طرفهای عصر جمع میکنند تا رطوبت شب آن را خیس نکند. صیادان بعد از شام، زیر نور چراغ نفتی کمی گفتوگو میکنند و پس از نوشیدن یکیدو استکان چای، میخوابند.
* * *
کار صیاد را از دو طریق بازرسی و نظارت میکنند. در دریا، از طریق قایقهای رابط شیلات که بین صیدگاهها برای انتقال صید و دادن آذوقه به افراد ساکن در صیدگاه در رفتوبرگشت است. و در ساحل، از طریق افراد گارد ساحلی.
فشار از ناحیهی افراد گارد ساحلی (که امروز دیگر وجود ندارد) حتی در مواردی که نشانههای قاچاق نیز وجود نداشت، برای زهر چشمگرفتن و مقاصد دیگر اعمال میشد. فحاشی، بیدارکردن صیادان در نیمههای شب و وادارکردنشان به غذاپختن، لختکردن و دواندن دستهجمعی صیادان در گلولای کنار ساحل تا نزدیکیهای صبح، کتکزدن، سینهخیزبردن و... از موارد عادی آزار افراد گارد ساحلی ناحیهی ۴ شیلات بوده است. اعمالی که ماموران گارد ساحلی بهتلافی مقاومت افراد یا بعد از دستگیری جنس قاچاق غیرمجاز! انجام میدادند، گاه منجر به نقص عضو یا موارد غیرانسانی دیگر میشد. (صیادان برای اثبات این مدعا اشاره میکردند به قتل مشکوک «اخی قلیچ نیازی» در کومهاش، بریدن بینی «بابِش تاتار» با سرنیزه و وضع اسفبار، «امین کلته» که بر اثر شکنجهی مداوم چندینساعته در پاسگاه فلزی دچار اختلال مشاعر شده است و حالا ناتوان و عاجز از هر کاری، به امان خدا رهاشده، درحالیکه گناهش فقط ایستادگی در مقابل کتک و ناسزاهای افراد گارد ساحلی بود که نتوانسته بودند از او جرمی دال بر صید قاچاق به دست آورند.)
بعد از این درگیریهای بدنی، باقی کارهای حقوقی را معمولا شیلات بسیار مودبانه و محترمانه، از طرق مراجع دادگستری انجام میداد. این اقدامات به اخراج صیاد خاطی منجر میشد، بیآنکه هیچ حقی برای پیشینهی صیادی و زحمتهای صیاد طی سالهای متمادی بازشناسد. قانونیترین نوع اخراج صیادان قراردادی، گزارش گارد ساحلی مبنی بر دریافت جنس قاچاق از صیاد بود که گاه حتی یکیدو کیلو گوشت ماهی یا یکیدو ماهی معمولی نیز برای گزارش قاچاق کافی بود.
مورد دیگر بهحدنصابنرسیدن محصول صید سَرصیادِ طرف قرارداد بود که با اخراج او، صیادان همراه او نیز خودبهخود بیکار میشدند و دستشان به جایی بند نبود. قربانیگیریِ دریا آخرین صدمهای است که خانوادهی صیاد چون سرنوشتی گریزناپذیر متحمل میشود. در یک نشست چند دقیقهای با صیادان، آنها توانستند با یک حساب سردستی نام ۱۳ صیاد را که گرفتار دریا شده و جان سپردند، بهخاطر آورند. شکی نیست که با حداقل امکان ایمنی (جلیقهی نجات) بیش از نیمی از آنها میتوانستند جان سالم بهدربرند. وقتی انسان با مسائل صیادانی که به صید قاچاق دست میزدند از نزدیک آشنا میشود، دیگر کلمهی قاچاق برایش آن مفهوم مکروه پیشین را در بر نخواهد داشت. اینجا فرد یا افرادی برای دستیافتن به منابع مالی سرشار یا برای کارنکردن و بردن بهره هنگفت، نبود که قاچاق میکردند، آنها برای ترمیم آن بخش نابسامان وضع مالی که مراجع قانونی و حقوقی کمبودش را قانونی اعلام میکردند، دست به قاچاق میزدند.
فقر همگانی، قاچاق گروهی را به وجود آورده و قبح آن از میان رفته بود. آنها به کار قاچاق چون زراعت نگاه میکردند که یکسال میشد و سال دیگر با نباریدن باران نهفقط برداشتی نبود بلکه خود زمین هم میسوخت، اما فرق در این بود که در زراعت وقتی زمین بار آورد، محصول آن برکت محسوب میشد، درحالیکه در کار قاچاق وقتی هم که چیزی به چنگ میآمد، چون دارویی مکروه دزدانه به زخم زندگی زده میشد. قاچاق را معمولا به دو طریق انجام میدادند؛ یا بدون رشوه به پاسگاه که آنوقت قاچاق به معنی واقعی بود و کاری بود مشکل که عقوبتی دردناک برای صیادان بهدامافتاده در بر داشت. یا با اطلاع رئیس پاسگاه و بعضی از همدستانش (که این بعضی را خود رئیس پاسگاه انتخاب میکرد تا مبلغ رشوه زیادی خُرد و بیقابلیت نشود.) در این مورد نیز اگر صیاد به دام افراد خارج از شبکهی رشوهخواری میافتاد، اوضاع برای او فرقی نداشت، حتی اگر قرار خود را لو میداد، مسئله نه فقط فرقی نمیکرد که بدتر هم میشد. شبکهی رشوهدهی و رشوهخواری در همین حد خلاصه نمیشد. اغلب اوقات هر کومه برای پاسگاه ناظر بر خود، مبلغی بهطور هفتگی یا ماهانه میپرداخت و این پرداختها سر دیگرش منتهی به مقامات بالاتر میشد که نه صیادان رنگ او را دیده و نام او را شنیده بودند و نه آن دیگران میخواستند که از چگونگی چیزهایی که در اینجا میگذشت خبردار شوند. مهم رقم رشوه و تداوم آن بود.
ترتیبدادن این کارها بهعهدهی شخص رابط بود. هم او بود که پولها را جابهجا و صیاد را برای ادامهی کار راضی میکرد. زحمت کار قاچاق حتی زمانی که رشوه مشکلات کار را تخفیف میداد، آنقدر بود که معمولا وقتی کمبود مالی صیاد برطرف میشد، دیگر به ادامهی این کار راضی نمیشد، اما زمانی که صیاد قاچاق نمیکرد، بهعلت قطعشدن حق رشوه، اذیتهای پاسگاه شدت میگرفت که سرصیاد و صیادان معنی آن را میفهمیدند و آنوقت که صیادان آخرین نفسهای مقاومت را برای قاچاقنکردن میکشیدند، واسطهی کارکُشته وارد گود میشد و باقی کار را به نتیجه میرساند و خاویار کیلویی ۹۰۰ تومان را در بازار آزاد، با کیلویی ۲۰۰ تومان از دست صیاد میقاپید و سهم پاسگاه خود را نیز از همین مبلغ برمیداشت. در گذشته (پیش از انقلاب) جوّ حاکم بر منطقه بهنوعی بود که همهی عوامل، صیاد را به کار قاچاق برای گذراندن زندگی وادار میکردند. هیچ صیادی را در طول سهچهار سال رفتوآمد گهگاهیِ خود به این منطقه ندیدم که مورد ضربوشتم و بیحرمتی افراد گارد ساحل قرار نگرفته باشد. صیاد در هر جای این منطقه و در هر مرحله از کارش که دیده بشود، ابتدا دزد و قاچاقچی انگاشته میشود، مگر اینکه بهرغم کتک و نثار انبوه ناسزا خلاف آن ثابت میشد. ناتوانی در بهدوشکشیدن بار زندگی بهعلت دستمزد کم و ترغیبهای تلویحی از طریق آزار و اذیت افراد گارد ساحلی و زورگوییهای شیلات آنقدر قوی بود که حتی ترسوترین صیادان را بهناگزیر به ورطهی قاچاق یا همکاری با دوستان قاچاقچی میکشاند. نبودن هیچگونه امنیت اقتصادی و اجتماعی، فقدان تامینهایی مانند بیمه و حق بازنشستگی، فقر بهداشتی، نبودن نهادهای فرهنگی برای افراد گمیشان که اکثریت آن را صیادان تشکیل میدهند، شهر را به اسکلتی چوبی مانند کرده است که هر لحظه بیم از همریختنش میرود و با توجه به آنکه گمیشان با چنین وضعی شهر محسوب میشود، بهسهولت میتوان حدس زد روستاهای صیادنشین چه وضعی دارند.
عمق بیانصافی دستگاه حاکمه در این منطقه را وقتی میتوان فهمید که صیاد ۷۰ سالهای بعد از ۵۰ سال کار، برای دمکردن یک قوری چای مجبور است چون کودکان تازه بهراهافتاده (کار مداوم در آب، پاها را از کار میاندازد و پیری نیز مزید بر علت است) یک سطل آب را از آبانبار خود یا همسایه تا طبقهی دوم خانه (چراکه به سبب رطوبت زیاد، طبقهی اول قابل سکونت نیست) از نزدیک به ۱۵ پله به بالا بکشاند و وقتی نفسش بهجا آمد و پای صحبتش نشستی، از ۵۰ سال تجربهی کولاک و شلاق آب شور و یخزدهی دریا، از ۵۰ سال برق سرنیزه و کوبهی قنداق تفنگ و سوز ناسزا چه میتوانی بفهمی؟ به آن ریش سفید و چهرهی نجیب و پرچین که نگاه میکنی، از خود میپرسی: راستی ناسزا را که سزاست؟!
و تازه این راویِ پیر (خوجه محمددایی) از خوشبختترین صیادان است، چون که بعد از 50 سال کار صیادی از طرف شیلات بهعنوان صیاد بازنشسته پذیرفتهشده و سر پیری ۷۲۰ تومان حقوق بازنشستگی میگیرد و در شهری زندگی میکند که در آن نان گردهای ۱۵ ریال و گوشت کیلویی ۳۵ تومان و یک هندوانه متوسط ۱۵ تومان است.
شیلات از سال ۱۳۳۱ به جای تامین حداقل معیشت صیادان، سرنیزه را مقابل آنها گذاشت. در این سالها [غیر از] پرشدن جیب واسطهها و مقامات عالیرتبهی کنترل قاچاق و بربادرفتن ثروت ملی، کار دیگری صورت نگرفته است.
نصیبِ تولیدکنندگان اصلی این ثروت، یعنی صیادان، جز خشونت و مرگ در محل کار و تحمل فقر و زندگی جنگزده در شهر و روستای خود چیزی نبوده است. درهمریختگی نظام حکومت پیشین، سرانجام بساط قدرت خودکامهی گارد ساحلی را نیز بههم ریخت، و حالا صیادان در حال تشکیل سندیکایشان و چشمانتظار رهآوردهای حکومت تازهاند. |