flag

واژه‌های ویژه دریا و دریانوردی در گویشِ لنگه‌ای

1 ـ مقدمه
استان هرمزگان از استان‌های جنوبی ایران است که در شمال تنگه‌ی هرمز قرار دارد. کرانه‌های این استان در شرق بر دریای عمان و در غرب بر خلیج فارس قرار دارند. این استان در حد فاصل بین مختصات جغرافیایی 25 درجه و 30 دقیقه تا 28 درجه و 53 دقیقه‌ی عرض شمالی و 52 درجه و 44 دقیقه تا 59 درجه و 16 دقیقه‌ی طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ واقع شده است و حدود 71 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد که از این نظر، هشتمین استان کشور به شمار می‌رود. هرمزگان از شمال و شمال شرقی با استان کرمان، از غرب و شمال غربی با استان‌های فارس و بوشهر، و از شرق با سیستان و بلوچستان همسایه است و جنوب آن را آب‌های گرم خلیج فارس و دریای عمان در نواری به طول تقریبی 900 کیلومتر در بر گرفته است. (سالنامه‌ی آماری استان هرمزگان 1385: 1) بنا بر سرشماری انجام‌شده در سال 1385، جمعیت استان هرمزگان یک میلیون و 403 هزار و 674 نفر بوده است. (همان: 39) این استان دارای 11 شهرستان، 22 شهر، 33 بخش و 80 دهستان و دو هزار و 272 آبادی است که هزار و 842 آبادی آن دارای سکنه می‌باشد. (همان: 1)
شهرستان لنگه یکی از شهرستان‌های استان هرمزگان است که در غرب این استان واقع شده است. مرکز این شهرستان، بندر لنگه است که یکی از بنادر مهم جنوب کشور به شمار می‌رود. شهرستان لنگه در حاشیه‌ی خلیج فارس قرار دارد و محدوده‌ی آن از شرق به بندر عباس، از غرب به پارسیان، از جنوب به خلیج فارس و از شمال به بَستَک محدود می‌شود. بر اساس اطلاعات موجود در حد فاصل 53 درجه و 9 دقیقه تا 55 درجه و 34 دقیقه‌ی طول شرقی و 26 درجه و 29 دقیقه تا 27 درجه و 8 دقیقه‌ی عرض شمالی از نصف‌النهار مبدأ واقع شده (همان: 5) و وسعتی در حدود هشت هزار و 210 کیلومتر مربع دارد (همان: 6) و ارتفاع آن 10 متر از سطح دریاست. فاصله‌ی بندر لنگه تا شهر لار در شمال 280 کیلومتر، تا بندر عباس در شرق 192 کیلومتر، تا بوشهر در غرب 420 کیلومتر، و تا شهر بستک در شمال 170 کیلومتر است. هوای بندر لنگه، مانند سایر شهرهای ساحلی، مرطوب و در تابستان گرم است. جمعیت شهرستان لنگه طبق سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1385، برابر با 116 هزار و 86 نفر بوده است. (همان: 54) شهرستان لنگه شامل 3 بخش و 8 دهستان به نام‌های زیر است: بخش شیبکوه شامل دهستان‌های مُقام و بندر چارک؛ بخش کیش شامل دهستان‌های کیش و لاوان؛ و بخش مرکزی شامل دهستان‌های حومه، مُغویه، مهران و دژگان. (همان: 8)
مردم لنگه مسلمان و دارای مذاهب تشیع و تسنن‌اند. این شهرستان، در زمان هخامنشی، از بنادر مهم و تجاری خلیج فارس بوده و به ‌روایتی «گوگانا» نامیده می‌شده است. (نوربخش 1359: 25) این شهر به‌واسطه‌ی این‌که تا حدود 70 سال پیش مرکز عمده‌ی صید مروارید دنیا بوده و مرواریدهای مرغوب و نایابش بسیار مشهور بوده است، به «بندر مروارید» معروف و در زمان قاجار، از آن به عروس بنادر ایران یاد شده است. شهر لنگه، با بافت زیبای خود، دارای بیش از 15 محله‌ی مسکونی قدیمی است و یکی از اولین مدارس و دومین فرودگاه کشور در این شهر قرار دارد. همچنین شهرداری آن، با قدمتی صدساله، دارای اولین طرح جامع شهری در کشور است.
شهرستان بندر لنگه بستری مناسب برای جذب سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی است. این شهرستان محل اتصال سه استان مهم کشور و کمترین فاصله‌ی دریایی با بندر آزاد دبی و کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس را دارد و یکی از بنادر فعال در امر صادرات و واردات، صنایع شیلاتی و مجتمع مزارع پرورش میگو، صنایع دریایی کوچک به‌منظور ساخت و تعمیر شناورهای چوبی و فلزی به شمار می‌آید. با این اوصاف، پرداختن بیشتر مردم این شهرستان به دریانوردی و صیادی و کلیه‌ی صنایع و حرفه‌های مربوط به آن، ازجمله لنج‌سازی، امری اجتناب‌ناپذیر است و همین مسئله سبب کاربرد زیاد واژه‌های مرتبط شده است.
ابتکارها و نوآوری‌های ایرانیان در زمینه‌ی کشتی‌سازی، هدایت کشتی در دریاها و اقیانوس‌ها، تهیه‌ی راهنماها، اختراع ابزارهای کشتیرانی و وسایل مخصوصِ تعیین مسافت‌های طی‌شده و مسافرت به سواحل و بنادر دوردست طی قرن‌های قبل و بعد از میلاد، سبب به‌وجودآمدن فرهنگی بسیار غنی و عمیق در امر صید، دریا و کشتی و توسعه و نفوذ این فرهنگ در بین دریانوردان سایر ملل و ساکنان سواحل و بنادر کشورهای دور و نزدیک شده است. ازاین‌رو است که در بیشتر بنادر ایران، واژه‌های ویژه‌ی صید و صیادی و کشتی و کشتیرانی وجود دارد که عموما با یکدیگر تفاوت‌های عمده‌ای دارند.
هدف از نگارش این مقاله، گردآوری و طبقه‌بندی واژه‌ها و اصطلاحاتی است که در گویش لنگه‌ای بر دریا، کشتی و انواع آن، کشتیرانی، وسایل و ادوات ماهیگیری، انواع ماهیان، بادهای محلی و جهت‌های جغرافیایی دلالت دارد. ناگفته نماند که با توجه به ترکیب جمعیتی مختلط این شهرستان اعم از عرب و لنگه‌ای و نیز قرابت با کشورهای عربی حوزه‌ی خلیج فارس، واژه‌های زیادی از زبان عربی وارد این گویش شده است؛ چنان‌که این مسئله در مورد زبان‌های اروپایی نیز، به‌دلیل قدمت دریانوردی در بین آن‌ها و تسلط ایشان بر سواحل این بندر در سالیان دور و نیز استفاده‌ی روزافزون از صنایع دریایی غربی، صادق است.
2 ـ روش تحقیق
روش گردآوری اطلاعات و واژه‌های مورد نظر به‌صورت میدانی و بر پایه‌ی مشاهدات یکی از نگارندگان استوار است. در این تحقیق از روش گفت‌وگو با گویشوران و ضبط آن و فیلم‌برداری استفاده شده است. جامعه‌ی مورد بررسی شامل ملوانان، ناخداها، لنج‌سازان، ماهیگیران، کارگران اسکله و متخصصان امور گمرکی و اداره بنادر و دریانوردی بوده است. مواد این پژوهش از سال 1387 تا 1389 در محدوده‌ی جغرافیایی شهرستان لنگه جمع‌آوری و مصاحبه‌ها حتی‌الامکان با افراد غیر مهاجر و اصیل ساکن در شهرستان لنگه انجام شده است. در این تحقیق با بیش از 30 گویشور در گروه‌های سنی 30 تا 65 ساله، شامل مرد و زن، بی‌سواد و باسواد، مصاحبه شده و اطلاعات مورد نیاز روی نوار ضبط و سپس آوانگاری شده است و در نهایت، واژه‌ها بر اساس حوزه‌ی معنایی و به ترتیب الفبایی مدخل شده‌اند. علاوه بر این، تجربه‌ی شخصی یکی از نگارندگان که ناشی از شغل مرتبط با دریا و دریانوردی بوده و نیز روش تحقیق کتابخانه‌ای و استفاده از منابع مکتوب هم مورد استفاده قرار گرفته است.*
 
3 ـ واژه‌های ویژه‌ی دریا و دریانوردی در گویش لنگه‌ای
 
3 ـ 1 ـ واژه‌های مربوط به انواع کشتی، لنج و شناورها
بارج /barǰ/: نوعی شناور (= کشتی) فلزی است با سطحی صاف و آزاد که فاقد نیروی محرکه و موتور است و به‌وسیله‌ی یدک‌کش کشیده می‌شود و از آن برای حمل بارهایی مثل شن و ماسه استفاده می‌شود.
بوم / bum/: از بزرگ‌ترین انواع لنج است که دارای ظرفیتی بیش از 250 تن است. بوم در اصل شناوری بادبانی بوده است که در سال‌های اخیر، در آن، به‌جای بادبان و شُراع، از موتور استفاده می‌شود.
پاکستانی /pakestani/: لنجی با ظرفیت بین 250 تا 500 تن که پاشنه‌ی آن معمولا گرد است.
جالبوت /ǰalbot/: 1 ـ یک نوع کشتی بادی قدیمی و لنج چوبی امروزی است. 2 ـ یک نوع قایق کوچک ماهیگیری و نیز قایق مخصوص حمل‌ونقل مسافر و خدمه‌ی کشتی‌های بزرگ بوده است.
دوبِه /dube/: شناوری است فاقد رَمپ (دَرِ ورودی) که در دو نوع موتوردار و بدون موتور موجود است. این نوع شناور دارای انبارهایی به موازات هم می‌باشد. نوع بدون موتور را با سایر شناورها می‌کشند و در نوع موتوردار، موتور در پاشنه‌ی شناور قرار دارد.
سَمّاک/ سَمّاچ /sæmmak/ sæmmač/: نوعی قایق و لنج ماهیگیری است که تا حدود پنج تن ماهی گنجایش دارد.
سَمبوک/ سَنبوک /sæmbuk/ sænbuk/: 1 ـ یک نوع قایق یا کشتی چوبی است که در صید مروارید از آن استفاده می‌کردند. 2 ـ کشتی خُرد و ناو کوچک.
فِیبِر/ فِیوَر /feyber/ feyvær/: از انواع لنج که بدنه‌ی آن فایبرگلاس است. این فایبرگلاس که از خارج از کشور وارد می‌شود، سبک و شکننده است. از آن برای حمل بار و مسافر بین سواحل و بنادر نزدیک استفاده می‌شود. وزن و قدرت این نوع شناورها کم است و به نسبت شناورهای چوبی، عمر چندانی ندارند. با ورود، تولید و به‌کارگیری این نوع شناورها، به صنعت لنج‌سازی و قایق‌سازی محلی لطمه‌ی شدیدی وارد شده است.
کروبوت /kurubot/: شناوری معمولا فلزی که برای حمل نفرات استفاده می‌شود.
لایروب /layrub/: شناور فلزی بزرگی که برای لایروبی بنادر و کانال‌ها به کار برده می‌شود.
لنج /lenǰ/ lænǰ/: نام عمومی برای انواع شناور چوبی بزرگ که به‌منظور حمل بار و مسافر و نیز برای صید مروارید، ماهی و میگو در خلیج ‌فارس و دریای عمان و اقیانوس هند مورد استفاده قرار می‌گیرد. این نوع شناورها در گذشته با نیروی پارو، باد، بادبان و شُراع حرکت می‌کردند، اما امروزه نیروی محرکه‌ی لنج به‌وسیله‌ی موتور تامین می‌شود؛ به همین دلیل، گاهی آن را موتور لنج هم می‌نامند.
لَندی‌کِراف/ لَندی‌گِراف /
lændikeraf/ lændigeraf/: کشتی ساحلی؛ و آن نوعی شناور فلزی است با سطحی صاف و آزاد که از آن برای حمل بارهایی از قبیل انواع خودروهای سبک و سنگین استفاده می‌شود و قادر است تا کنار ساحل جلو بیاید. این نوع کشتی از ورقه‌های آهنی درست شده و برای پهلوگیری و حتی تخلیه و بارگیری نیاز به سواحل عمیق ندارد و می‌تواند تا نزدیک ساحل بیاید، لنگر بیندازد و بار و مسافر خود را سوار یا پیاده کند.
ناجی /naǰi/: شناور تندرو و مجهزی که برای عملیات امداد و نجات استفاده می‌شود.
ناکو /naku/: نوعی لنج با ظرفیت کمتر از 250 تن که دیوارهای سطح آن نسبتا کوتاه و پاشنه‌ی آن معمولا صاف و مسطح است.
یدک‌کش /yædæk-kæš/: نوعی شناور فلزی قدرتیِ کِشنده است که برای یدک‌کردن و کشیدن کشتی‌های بزرگ به‌منظور هدایت و کنترل بهتر و در نهایت پهلودهی آن‌ها یا به‌منظور کشیدن بارج مورد استفاده قرار می‌گیرد.
 
3 ـ 2 ـ واژه‌های مربوط به قسمت‌های مختلف اسکله و اداره‌ی بندر
اسکله /eskele/: قسمتی از بندرگاه که مشرف به دریاست و شناورها برای تخلیه و بارگیری کنار آن پهلو می‌گیرند.
اسکله‌ی جدید /eskele-ye jædid/: قسمت شرقی اسکله‌ی بندر لنگه که جدیدتر است. 
اسکله‌ی قدیم / eskele-ye qædim/: قسمت غربی اسکله‌ی بندر لنگه که قدیمی‌تر است.
اسکله‌ی گچ /eskele-ye gæč/: قسمت منتهی‌الیه غربی اسکله‌ی قدیم بندر لنگه.
پیته /pite/: جسمی فلزی و گوی‌مانند که بر روی اسکله نصب و طناب مهار کشتی به دور آن پیچیده می‌شود.
رمپ /ræmp/: اسکله‌ی شناور بندر لنگه که از غرب به اسکله‌ی قدیم و از شرق به کوچه منتهی می‌شود.
سراشیبی /særašibi/: قسمت غربی اسکله‌ی جدید بندر لنگه که سطحی شیب‌دار برای تخلیه‌ی آسان‌تر بار دارد.
کنترل /kontorol/: برج کنترل که عملیات کنترل تردد شناورها و پهلودهی و جداسازی آن‌ها را انجام می‌دهد. مدیریت عملیات امداد و نجات نیز بر عهده‌ی کنترل است.
کوچه /kuče/: قسمتی از اسکله‌ی بندر لنگه که در حد فاصل بین سراشیبی و رمپ قرار گرفته است.
موج‌شکن /mowǰ-šekæn/: دیواره‌ای سنگی که به‌عنوان محدوده‌ی حوضچه‌ی بندر است و به‌منظور جلوگیری از ورود موج و وزش باد به حوضچه ساخته می‌شود.
میتر /miter/: محفظه‌ای است بر روی اسکله که پمپاژ سوخت به شناور از آن انجام می‌شود.
 
3 ـ 3 ـ واژه‌های مربوط به تجارت دریایی
ارزیاب /ærz-yab/: نماینده‌ی گمرک که ارزش کالا را مشخص می‌کند. 
بارشمار /bar-šomar/: نماینده‌ی گمرک که ناظر بر تخلیه و بارگیری است. 
دموراژ/ دمُراج /demuraž/ demoraǰ/: هزینه‌ی خسارت ناشی از تاخیر در حرکت شناور که از صاحب بار دریافت می‌شود.
دیمان /diman/: حقوق گمرکی که به حرکت شناور مربوط می‌شود. 
ساک دستی/ سردستی /sak-dæsti/ sær-dæsti/: کالای ملوانی است که حقوق گمرکی به آن تعلق نمی‌گیرد، در واقع همان ته‌لنجی /tælænǰi/ tælenǰi/ در گویش بوشهری است.
منیفیست/ منیفِست /mænifist/ mænifest/: بارنامه‌ی شناور که شامل لیست بار آن است.
نِگلِه /negle/: بسته‌های بزرگ کالا که به‌وسیله‌ی لنج جابه‌جا می‌شود.
 
3ـ 4 ـ واژه‌های مربوط به صید و صیادی
انکاس/ خَسّاک /ænkas/ xæssak/: مرکّب‌ماهی یا ماهی مرکّب که شبیه هشت‌پا یا اختاپوس است.
بُلت /bolt/: وزنه‌ای سربی که به «خِیط» می‌بندند تا پرتاب آن راحت‌تر شود و قلاب را با وزن خود به عمق آب بکشد.
پُو /pow/: سفره‌ماهی. 
ترال /teral/: روشی برای صید که در آن، تور در پشت شناور صیادی با دهنه‌ای باز قرار می‌گیرد و در دریا کشیده می‌شود تا ماهی در آن گرفتار شود.
تورِ بنهویی/ بَندهویی /
tur-e bænhuyi/ bændhuyi/: روشی برای صید که در آن تور به‌صورت دیواری بین دو نقطه در زیر آب پهن می‌شود.
تورِ حَووری /tur-e hævuri/: نوعی تور مخصوص صید ماهی حوور.
تورِ سارمی /tur-e sarmi/: نوعی تور مخصوص صید ماهی سارم.
تورِ گوریزی /tur-e gowrizi/: نوعی تور که به شکل کاسه‌ای پهن می‌شود و در آن از ماهی شُرت به‌عنوان طعمه استفاده می‌شود.
جَل /ǰæl/: نوعی تور که برای صید میگو به کار می‌رود.
چیسکو /čisku/: دلفین.
خِیط /xeyt/: نخ ماهیگیری.
سَلوک /sæluk/: صدف خوراکی. 
سَمّاری /sæmmari/: ماهیگیری سَرِ آبی با قلاب و «خِیطِ» بدون «بُلت».
سینگو /singu/: خرچنگ.
شامیگو /ša:meygu/: میگوی بزرگ و سیاه‌رنگ.
شِب /šeb/: ماهیگیری با قلاب بدون طعمه که با بیرون‌کشیدن پی‌درپی «خِیط» از آب همراه است.
عامله /amele/: از روش‌های ماهیگیری است که در آن، یک سرِ تور در خشکی است و سرِ دیگر آن با قایق در آب کم‌عمق ساحل کشیده می‌شود و پس از محاصره‌ی ماهی‌ها، به ساحل برگردانده می‌شود و سپس تور را جمع می‌کنند.
کاغُری /kaγori/: روشی برای ماهیگیری با قلاب. 
کالنگ/ کالینگ /kaleng/ kaling/: صدف.
کولی /kuli/: کوسه.
گَرگور /gærgur/: تور فلزی گنبدی‌شکل که برای صید، طعمه‌ای در آن می‌گذارند و به عمق آب می‌اندازند و پس از چند روز، آن را از آب بیرون می‌کشند.
گیم/ جیم / ǰim/gim /: طعمه.
لیخ/ لیق /lix/ liq/: نام عمومی برای تور ماهیگیری.
مُشتاء /mošæta?/: نوعی دام ماهیگیری که در آن، میله‌های بلند چوبی را در نزدیکی ساحل در زمین فرو می‌کنند و اطراف آن‌ها را تور می‌کشند تا به شکل دام درآید. سپس هم زمان با بالاآمدن آب دریا یا مد، ماهی‌ها وارد آن می‌شوند و صیاد در زمان جزر و پایین‌رفتن آب دریا، صید خود را از آن بیرون می‌آورد.
مَلَخ /mælæx/: میگو.
میدار /midar/: قُلّاب ماهیگیری. 
نُک‌زدن /nok zædæn/: عمل نُک‌زدن ماهی به قلاب.
نیش پیل /nišpil/: روشی برای ماهیگیری با قلاب.
 
3 ـ 5 ـ واژه‌های مربوط به انواع بادها و انواع آب و هوا و جهت‌های جغرافیایی
آلی /ali/: شمال جغرافیایی. این واژه برگرفته از گویش بوشهری است.
اُوپُر /ow-por/: آب دریا در زمان مدّ کامل.
اُوتند /ow-tond/: آب دریا هنگامی که ارتفاع موج در دریا بین پنج تا هفت پا باشد.
اُوتیز /ow-tiz/: آب دریا هنگامی که ارتفاع موج در دریا بین سه تا پنج پا باشد.
اُوخفیف /ow-xæfif/: آب دریا در زمان جزر.
اُوضا هِل /ow-zahel/: آب عمیق.
اُوغار /ow-γar/: آب دریا در زمان جزر کامل.
بَحر /bæhr/: دریا.
بَحری /bæhri/: جنوبی؛ رو به‌سمت جنوب؛ واقع‌شده در جنوبِ... . این واژه در مقابل واژه‌ی «برّی» قرار دارد.
بَر /bær/: خشکی، ساحل.
بِرادَرِ /beradære/: هوای مساعد و دریای آرام.
بَردِالعَجوز /bærdelæjuz/: یا باد پیرزن‌کُش. باد شمالِ بسیار شدید.
بَرّی /bærri/: شمالی؛ رو به‌سمت شمال و خشکی؛ واقع‌شده در شمالِ... . این واژه در مقابل واژهای «دریایی» و «بحری» قرار دارد.
بندری /bændæri/: باد قوس، کُوشِ بسیار خفیف.
بندرعباسی /bændær-æbbasi/: باد «قوس»، «کُوشِ» خفیفی که از بندر عباس بلند شده باشد.
پُرکرده/ پُر /pore-kerde/ por/: شدید؛ برای اشاره به شدت باد. مثلا: هوا پُرِ، یعنی «شدت باد زیاد است»؛ داره پُر می‌کنه، یعنی «شدت باد در حال افزایش است».
ثُریا /sorayya/: باد شمالی که شدت وزش آن بین باد شمال و باد «لِحمِر» باشد.
خار/ خاهَر /xar/ xahær/: هوای خوب و دریای آرام. این واژه از گویش بوشهری گرفته شده است.
دِریایی /deryayi/: جنوبی؛ رو به‌سمت جنوب؛ واقع‌‌شده در جنوبِ... . این واژه در مقابل واژه‌ی «برّی» قرار دارد.
دُوگ /dowg/: هوای خوب و دریای آرام. این واژه از گویش بوشهری گرفته شده است.
روغنی /rowγæni/: دریای صاف و آرام؛ نیز← ماست.
سِبَر /sebær/: جزر یا آب خالی. 
سَجی /sæǰi/: مد یا آب پر.
سَفیدی /sæfidi/: از نقطه‌ی شروع قسمت‌های عمیق دریا به‌سمت دریا.
سُهیلی /soheyli/: بادی که جهت وزش آن از جنوب شرقی تا جنوب باشد و به‌سمت دریا رود.
شمال /šomal/ šæmal/: بادی که جهت وزش آن از جنوب غربی به شمال غربی باشد.
عَگروبی/ عَقربی /ægrubi/ æγræbi/: بادی که از سمت جنوب شرقی بِوَزد.
فارسی /farsi/: بادی که جهت وزش آن از جنوب غربی به شمال غربی است و وزش آن ناگهانی و به مدت کوتاهی صورت گیرد.
قِبله /qeble/: غربی؛ واقع‌شده در غربِ... . این واژه در مقابل واژه‌ی «کوشی» قرار دارد.
قوس/ کوش /qows/ kowš/: بادی که جهت وزش آن از شمال شرقی به جنوب غربی باشد و از دریا به ساحل بِوَزد و سبب شرجی و گرم‌تر‌شدن هوا شود.
کَلّه‌زدن (موج) /kælle-zædæn/: اصطلاح است و زمانی به کار می‌رود که ارتفاع موج بیش از پنج پا باشد؛ چنان‌که گویند: دریا چطوره؟ ـ  موج کله می‌زنه.
کوشی /kowši/: شرقی؛ واقع‌شده در شرقِ... . این واژه در مقابل واژه‌ی «قِبله» قرار دارد.
لِچِزَب/ لِکِزَب /lečezæb/ lekezæb/: بادی که از سمت شمال غربی و از اول آبان‌ماه به‌صورت طوفانی شدید بِوَزد.
لِحمِر /lehmer/: بادی که از یازدهم آذرماه آغاز شود و تا اول دی‌ماه به طول انجامد. طول زمانِ شدت آن دو ساعت است.
ماست /mast/: دریای صاف و آرام.
نعشی /næ?ši/: بادی که جهت وزش آن از شمال شرق یا شرق باشد و به ساحل ختم شود.
هوا /hæva/: باد؛ چنان‌که گویند: هوا داره بلند می‌شه؛ یعنی «باد در حال وزیدن است».
 
3 ـ 6 ـ واژه‌های مربوط به قسمت‌های مختلف لنج و کشتی
اِسپیرنگ/ سِپِرینگ /espiring/ sepering/: طناب مهار شناور، برای جلوگیری از حرکت شناور به‌سمت جلو یا عقب، که به‌صورت اسپیرینگ «سینه» و «پاشنه» مورد استفاده است.
اِستور /estor/: محل نگهداری مواد غذایی در کشتی؛ فروشگاهِ داخل کشتی. 
اُوجُمّه /ow ǰomme/: در وسط بیسِ «خَنِ» لنج، یک گودی وجود دارد که آبِ واردشده به لنج در آن جمع می‌شود؛ به این گودی اُوجُمّه می‌گویند.
اُوزال /owzal/: بادبان.
بُرد /bord/: به قسمتی از لنج گفته می‌شود که در امتداد «مصاب» تا «آبخور» در دو طرف لنج قرار دارد. به‌سمت راست لنج بُردِ راست و به‌سمت چپ آن بُردِ چپ گفته می‌شود.
بَرمیل /bærmil/: چوبی که برای استحکام و افزایش مقاومت میل در برابر ضربه بر روی آن نصب می‌شود.
بِسمون /besmun/: چوبی حایل که بر روی «منحاز» قرار می‌گیرد.
بُلت/ بُلد /bolt/ bold/: نام عمق‌سنج دستی است که در کشتی و لنج برای اندازه‌گیری عمق آب استفاده می‌شود. این وسیله از یک وزنه‌ی دو تا چهار کیلوگرمی متصل به یک رشته طناب باریک ساخته می‌شود.
بَندیرِه/ عَلَم / bændire/ ælæm/: میله‌ی چوبی بلندی که در پشت لنج، مایل به عقب قرار دارد و در واقع، محلی است که پرچم لنج نصب شده و در هنگام شب در بالای آن چراغ روشن می‌شود.
بیریج /biriǰ/: پل فرماندهی و محل استقرار ناخدای کشتی فلزی.
بیس/ کیل/ تیر حمّال /bis/ kil/ tir-e hæmmal/: چوب یکپارچه و درازی است که ساختمان لنج روی آن بنا می‌شود. جنس آن از چوب محکم جنگلی است و کلیه‌ی فشارها و وزن لنج روی آن وارد می‌شود.
پاشنه /pašne/: قسمت عقب شناور.
پاوَرَهَ/ پاوَرِه /paværæ/ pavære/: لنگر دوشاخه؛ لنگرگاه.
پروانه/ پَنکه /pærvane/ pænke/: وسیله‌ای پروانه‌مانند که چرخش آن در زیر آب باعث جابه‌جایی و حرکت شناور می‌شود.
تخته ثالث /tæxte sales/: تخته‌هایی که در طرفین لنج روی «تخته ثانی» و به‌طرف بالا رو به «شلمان‌ها» نصب می‌شوند.
تخته ثانی /tæxte sani/: تخته‌هایی که در طرفین لنج روی «مالچ»‌ به‌طرف بالا نصب می‌شوند.
تخته دُراب /tæxte dorab/: تخته‌ای متشکل از دو تکه‌ی متصل به هم به عرض 80 سانتی‌متر و طول 10 متر که به هنگام بارگیری، آن را بر روی دیواره‌ی لنج نصب می‌کنند تا لنج بار بیشتری بگیرد و همچنین از ترشحات امواج نیز محفوظ بماند.
تُربال/ سِیوان /torbal/ seyvan/: سایه‌بان بالای لنج.
تَفَر /tæfær/: قسمت عقب لنج.
تَلباس/ تِلباس /tælbas/ telbas/: در اصل حصیری است به عرض یک و طول 20 متر که در گذشته، ملوانان آن را از برگ و چوب درخت خرما می‌ساختند و روی «تخته دُراب» می‌چسباندند و بالای آن را به چوب بلندی متصل می‌کردند تا در مواقعی که هوا نامساعد است، مانع نفوذ آب دریا به داخل لنج شود. البته امروزه از پارچه‌های ضد آب برزنتی یا نایلونی استفاده می‌شود.
تُمبُوِه /tombove/: چوب‌های حایل که در اطراف لنج قرار می‌دهند.
تیریش/ تیریج /tiriš/ tiriǰ/: لبه‌ی نازک چوبی که بر روی مصاب لنج به‌صورت سرتاسری قرار می‌گیرد.
تیغه‌ی سُکّون /tiγe-y sokkun/: تیغه‌ی سکان که در «تَفَر» لنج قرار دارد و در واقع، ابزار کنترل شناور است و جنس آن ممکن است چوبی یا فلزی باشد.
جالی /ǰali/: درپوش انبار لنج که از تخته ساخته می‌شود و ورودی انبار را با آن مسدود می‌کنند.
جی‌پی‌اس/ جی‌بی‌اس /ǰi-pi-es/ ǰi-bi-es/: دستگاه نقطه‌یاب جغرافیایی.
چاویه /čaviye/: میله‌های بلندی که به کمک پیچ‌هایی، چوب «بیس» را به «عطفه» و «شلمان» وصل می‌کنند.
چراغ پاساژ/ چراغ پاساج /čeraγ-e pasaž/ čeraγ-e pasaǰ/: چراغ‌های اطراف کشتی یا شناور. 
چراغ دُم /چراغ عَلَم /:/ čeraγ-e ælæm /čeraγ-e dom  چراغ «پاشنه».
چراغ راه /čeraγ-e rah/: چراغ‌های اصلی شناور که جهت حرکت آن را در هنگام شب نشان می‌دهد و شامل چراغ سبز در سمت راست، قرمز در سمت چپ، و سفید در بالای شناور است.
چراغ سِید/ سِیدات /čeraγ-e seyd/ seydat/: همان «چراغ راه» است.
چَفتو/ شافتو /čæftu/ šaftu/: تخته‌ای که روی «بیس» قرار می‌گیرد و چون سطح روی آن گود است، «اُوجُمّه» به آن‎جا منتقل می‌شود.
چوله /čule/: 1 ـ گاز داخل آشپزخانه‌ی لنج؛ 2 ـ آشپزخانه‌ی لنج.
حیاب /hiyab/: قسمت قوسی‌شکل طرفین «تفر» لنج، در بالای پروانه (بالای آبخور).
خادِمِ دَکل/ عَبد /xadem-e dækæl/ abd/: چوب محکمی که برای استحکام دکل، در جلوی آن قرار می‌گیرد و به‌طور عمودی، بر روی «بیس» نصب می‌شود.
خَن /xæn/: سطح تقریبا صاف تهِ لنج یا فضایی که در طرفین «بیس» قرار دارد و به‌عنوان انبار از آن استفاده می‌شود.
خنِ مَکینه/ موتورخونه /xæn-e mækine /motor-xune/: موتورخانه‌ی لنج.
دامر /damer/: نوعی چسب که آن را با یک نوع روغن مخلوط و رشته‌ی پنبه را به آن آغشته می‌کنند و بعد به دور میخ می‌پیچند و میخ را به بدنه‌ی لنج می‌کوبند تا از نفوذ آب به داخل بدنه‌ی لنج جلوگیری کنند.
دَبوسه /dæbuse/: اتاقکی در عقب شناورهای چوبی که برای نگهداری مواد خوراکی و غذایی دریانوردان به کار می‌رود.
دَفرِه /dæfre/: ضربه‌گیر.
دِک /dek/: عرشه‌ی شناورهای فلزی.
دَکل /dækæl/: تیر چوبی عمودی وسط لنج که در گذشته، بادبان را به آن می‌آویختند.
دَوّار /dævvar/: وسیله‌ای چرخ‌مانند در سینه‌ی لنج، مخصوص جمع‌کردن و بالاکشیدن لنگر.
دَوران /dæwran/: قسمتی است در بالای آبخور، در دو طرف لنج که در این قسمت، بدنه‌ی لنج گرد و شکم‌دار شده است.
دورِه/ گِرده / چَرخِه /dowre/ gerde/ čærxe/: چرخ سکان.
دُوسِه /dowse/: چوبی پهن و بلند که یک سر آن را روی لنج و سر دیگر آن را در ساحل یا اسکله یا لنج دیگری می‌گذارند و در واقع، از آن به‌صورت پلی برای تردد و حمل‌ونقل کالا استفاده می‌کنند.
دوشبُری /dušbori/: ضربه‌گیرهای اطراف لنج.
دولاب /dulab/: چرخ سکان.
دَهَر /dæhær/: قسمتی در بالای سینه‌ی لنج که در دو طرف «برمیل» قرار دارد.
دَهِل /dæhel/: شکم لنج یا برآمدگی بالای آبخور در وسط بدنه‌ی لنج.
دِیرِه /deyre/: قطب‌نمای مغناطیسی لنج.
رادیو/ بی‌سیم/ وی اچ اف
/radiyo/ bi-sim/ vi-eč-ef/: دستگاه رادیویی برای برقراری ارتباط کلامی با سایر شناورها یا برج کنترل بنادر.
رِبش /rebš/: چوبی که در قسمت انتهایی پاشنه‌ی لنج صیادی قرار دارد.
رِگعِه /reg?e/: تخته‌ای که به میل «تَفَر» لنج وصل می‌شود و موجب استحکام چوب‌های «تَفَرِ» راست و چپ می‌شود.
رَمپ /ræmp/: درِ شناورهای فلزی، از قبیل لَندی‌کراف و بارج، که به‌سمت بالا و پایین حرکت می‌کند و در هنگام بارگیری روی اسکله قرار می‌گیرد و از آن‌جا بار را به داخل شناور می‌برند.
ریش /riš/: نرده‌های عمودی کوتاه اطراف عرشه‌ی عقب لنج که چوبی یا فلزی است.
زِبَدرِه /zebædre/: تخته‌ای پهن است که روی دیواره و «مصاب» نصب می‌شود و پوششی یکپارچه به آن دو قسمت می‌دهد.
زِلال /zelal/: سایه‌بان روی لنج که معمولا از جنس پارچه است و بر روی «طرازه» کشیده می‌شود.
زولی /zuli/: مستراح [سرویس بهداشتی] که در آخر لنج ساخته می‌شود.
ساطور/ ساطوری /satur/ saturi/: چوب کشیده و بلندی است که در منتهی‌الیه سینه‌ی لنج قرار می‌گیرد و ناخدا از آن، به‌عنوان شاخص خط سراسری و همچنین هدایت لنج استفاده می‌کند.
سَطحه /sæthæ/ sæthe/: سطحه یا عرشه‌ی سقف لنج است که بر روی چوب‌های «مفساتی» (مشای) و «سوار» قرار می‌گیرد و در زیر آن «خَن» قرار دارد که محل بارگیری لنج است؛ نفرات می‌توانند بر روی آن رفت و آمد کنند یا از آن برای حمل بار استفاده کنند.
سُکون/ سِکون /sokkun/ sekkun/:وسیله‌ای در «تَفَر» لنج که با استفاده از آن، شناور به‌سمت مورد نظر هدایت می‌شود.
سِلِنسِر /selenser/: اگزوز لنج. 
سُوار/ سور/sovar/ sowr/: چوب‌هایی که در زیر عرشه (سطحه و فنه) به‌طور عرضی نسبت به بیسِ لنج قرار می‌گیرد و سقف سطحه‌ی لنج بر روی آن قرار می‌گیرد.
سه‌لیدون /seleydun/ soleydun/: سرایدان. آشپزخانه‌ی لنج است و معمولا در سمت چپ «قماره» در تَفَر لنج قرار دارد.
سینه‌ی لنج /sine-ye lenǰ/: قسمت جلوی لنج.
شُراع/ شِراع/šora?/ šera?/: بادبان.
شُعله /šo?le/:چراغی که بالای تور می‌گذارند تا شناورهای در حال عبور از وجود تور مطلع شوند.
شَکِل /:/šækel  واحد طول برای طناب لنگر، که برابر است با 5/27 متر.
شَلمان/ شَلمون /:/šælman/ šælmun دنده‌های تخته‌ای داخل لنج (ستون‌های بغل لنج) که به‌صورت هلالی، با زاویه‌ای باز، از سینه تا «تَفَر» به‌طور قرینه و با فاصله‌ی مناسب بر روی ستون اصلی (بیس) قرار می‌گیرند.
ضایع /:/zaye? نرده‌های کوتاه دو طرف «جالی» که موازی «سوار» نصب می‌شوند.
طرازه /:/tæraze چوب‌های موازی که بر روی «گُلفه»های لنج متصل می‌شود و معمولا «زِلال» را بر روی آن می‌کشند.
طِعرازه /:/te?raze محل قراردادن «گَرگور»ها در لنج‌های صیادی.
طناب/ بَند /:/tænab/ bænd طناب مهار شناور برای جلوگیری از حرکت شناور به‌سمت راست یا چپ که به دو صورت طناب سینه و پاشنه مورد استفاده است.
عالیه /:/aliye به قسمت برجسته و قوسی جلوی لنج (سینه) در طرفین میل‌سینه گفته می‌شود.
عَطفِه /:/ætfe چوب‌هایی که برای اتصال «شلمان» و «بیس»، به‌وسیله‌ی «چاویه» (پیچ‌ و مهره)، استفاده می‌شود. در واقع، عطفه نگه‌دارنده‌ی بیس بوده و یک در میان در بین شلمان‌ها قرار می‌گیرد.
عَمار / عامار /:/æmar/ amar بند و طناب متصل به لنگر.
فانوس /:/fanus یکی از انواع چراغ‌ها که ماهیگیران، برای علامت‌دادن، از آن استفاده می‌کنند.
فرمند /فرمن /:/færmænd/ færmæn چوبی افقی وسط لنج از «گایم» به «سینه» که بادبان لنج به آن وصل می‌شود و متصل به دکل است و برای نصب سایه‌بان نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد.
فِندِل /:/fendel اگزوز لنج یا همان «سِلِنسِر».
فنه/ داک /:/fene/ dak قسمت مسطحی که در عقب و جلوی لنج واقع شده است. فنه‌ی عقب را فنه‌ی «تَفَر» و فنه‌ی جلو را فنه‌ی سینه گویند. بر روی فنه‌ی تَفَر، «سه‌لیدون»، «قماره»، «سکّون» و... قرار می‌گیرد.
قماره /:/ qæmare/ qæmmare/qemare  اتاقکی در قسمت «تَفَر»، روی فنه‌ی عقب لنج که محل اقامت خدمه‌ی لنج است و «کِبِن» بر روی آن قرار می‌گیرد.
کاتلی /:/katli جایگاهی در عقب «قماره» یا «تَفَر» لنج به‌منظور نشستن ناخدا یا «سکّونی».
کامِرِه /:/kamere قسمت زیر «قماره».
کامره‌ی سینه /:/kamere-ye sine در آخرین قسمت جلوی لنج اتاقکی وجود دارد که به کامره معروف است و در آن، چربی (پیه) و کلَفات (پنبه) و طناب‌های لنج گذاشته می‌شود.
کانِه /:/kane چوبی که از بالا به تیغه‌ی سکان لنج متصل است و به‌وسیله‌ی آن، تیغه‌ی سکان به چپ و راست می‌چرخد؛ بازوی سکان.
کِبِن/ کِوِن /:/keben/ keven اتاقکی در بالای «قماره» که در واقع، همان پل هدایت است و وسایل کمک‌ناوبری همچون سکان، قطب‌نما، دستگاه رادیویی در آن قرار دارد و احتمالا از کابین انگلیسی اقتباس شده باشد.
کِروِه /:/kerve زانوی افقی جلوی فنه‌ی سینه است که برای استحکام اتصال چوب‌های طرفین فنه‌ی سینه نصب می‌شود.
کرُوِه /:/kærove جای قرار گرفتن پروانه یا پنکه‌ی لنج.
کِرِین/ کِرِینگ /:/kerein/ kereing جرثقیل کشتی.
کشّاف /:/kæššaf نورافکن.
کشسیل/ کشتیل /:/kæšsil/ kæštil حوضچه‌ی چوبی که در سینه‌ی لنج قرار دارد و در موقع طوفانی‌شدن دریا، آبی که از دریا به داخل کشتی می‌ریزد در آن‌جا جمع می‌شود. در این محفظه طناب‌ها و بعضی از ابزارهای کار ملوانی نیز قرار می‌گیرد.
کمونه/ سِکستان /:/kæmune/ sekestan اسطرلاب. 
کندِه /:/konde تخته‌ی دور پروانه یا پنکه‌ی لنج.
گایم /:/gayem چوب‌های محکم و بلندی که از سطح لنج مرتفع‌ترند و در طرفین «قماره» قرار دارند و به‌عنوان ستون‌های سایه‌بان از آن‌ها استفاده می‌شود. همچنین اگر بخواهند لنج را به اسکله یا لنج دیگری پهلو دهند، طناب مهار را به گایم لنج می‌بندند.
گُلفِه/ قُلفِه /:/golfe/ qolfe چوبی که در «تَفَر» لنج بر روی «گایم»، برابر هم، نصب می‌شود و چوب‌های «طرازه» بر روی آن قرار می‌گیرد.
گَنگ‌وِی :/gængwey/ پله‌ی کشتی که برای تردد خدمه به خشکی کاربرد دارد.
گوش‌گرگی/ چَلب / کلب :/gušgorgi/ čælb/ kælb/ چوب محکمی که در جلوی لنج قرار دارد و برای مهار طناب‌های سینه و لنگر از آن استفاده می‌شود. محل جمع‌آوری طناب‌ها در سینه و بستن آن‌ها.
گوفیه /:/gufiye قرقره‌هایی که سابقا بندهای «شراع» (بادبان) از آن عبور می‌کرده است.
لایف رَفت /:/layf ræft قایق نجات.
لایف رینگ /:/layf ring حلقه‌ی نجات.
لنگر /:/længær/ lengær  وسیله‌ای سنگین که به‌منظور توقف لنج در دریا یا کناره‌ی ساحل و غیره به کار می‌رود و دو نوع پنج‌شاخه و دوشاخه دارد.
لنگرگا :/lengær-ga/ længær-ga/ محل لنگرانداختن شناورها به‌‌گونه‌ای که از وزش باد و موج در امان باشند. در بندر لنگه، لنگرگاه لنج‌ها در داخل حوضچه قرار دارد و لنگرگاه داخلی نامیده می‌شود. لنگرگاه خارجی در بیرون حوضچه و مخصوص شناورهای فلزی است.
ماجلان :/maǰelan/ همان جی‌پی‌اس است.
ماشور/ ماشُوِه :/mašur/ mašove/ قایق پارویی که برای استفاده در مواقع نیاز، در لنج وجود دارد.
مالچ :/malč/ تخته‌ای که روی بیس نصب می‌شود.
مُچ لنگر :/moče-e længær/ بازوی لنگر.
مِرزآب:/merzab/  آب‌رُو یا ناودان‌های اطراف عرشه را گویند که آب پاشیده‌شده از دریا که روی عرشه‌ی لنج جمع شده، از طریق آن به دریا می‌ریزد؛ سوراخ‌هایی که برای تخلیه‌ی آب از سطحه‌ی لنج کاربرد دارد.
مَرِّگ/ جُمِّه‌زدن:/mærreg /ǰomme zædæn/ خشک‌‌کردن آب «جُمِّه».
مُسفی:/mosfi/  ناودان کف لنج که به‌منظور تخلیه‌ی آب کف «خَنِ» لنج و مضافات آن مورد استفاده قرار می‌گیرد.
مِسمار:/mesmar/  نوعی میخ آهنی که به‌وسیله‌ی حدّادان محلی ساخته می‌شود. این میخ را قبل از استفاده، در ظرف چسب یا «دامر» فرو می‌برند و بعد از آغشته‌شدن آن به چسب، به چوب می‌کوبند.
مصاب:/mæsab/  مصاب به زه یا لبه‌ی لنج گفته می‌شود که در طرفین آن، همچون سپری برای جلوگیری از ساییدگی بدنه در هنگام برخورد لنج با سایر لنج‌ها و یا اسکله نصب می‌شود.
مِفساتی/ مشای :/mefsati/ mešay/ چوب‌هایی که تیرهای سطحه بر روی آن‌ها نصب می‌شود و به‌صورت طولی نسبت به بیس، بین چوب‌های سوار قرار می‌گیرند. درهای ورودی انبار لنج در بین این دو چوب طراحی می‌شود.
مَکینِه :/mækine/ موتورِ لنج.
مَنحاز :/mænhaz/ همان عطفه یا دنده‌های لنج است که به بیس متصل می‌شود؛ البته دهانه‌ی آن تنگ‌تر از دولنگه و عطفه است.
میداف :/meydaf/ پاروی قایق.
میل‌تَفَر:/mil- tæfær/  سپر عقب لنج.
میل‌دَوّار :/mil-dævvar/ بازوی دَوّار که حائلی است برای جمع‌کردن «عمار».
میل‌سینه :/mil-sine/ سپر جلوی لنج و در واقع، چوبی است که در سینه‌ی لنج از روی بیس تا زیر ساطور قرار می‌گیرد.
وِنچ:/venč/  کِشنده‌ی برقی که در شناورها برای کشیدن و جمع‌کردن طناب‌ها به کار می‌رود.
ویر:/vir/  سطح آزاد و خشک بالای آبخور لنج.
 
3 ـ 7 ـ واژه‌های مربوط به اسامی جغرافیایی حوالی لنگه
خطِ بَحری:/xætt-e bæhri/  خط جنوبی مسیر عبور کشتی‌های بزرگ در تنگه‌ی هرمز، که به خط کشتی دوم نیز معروف است و در 12‌مایلی جنوب بندر لنگه واقع است.
خطِ بَرّی:/xætt-e bærri/  خط شمالی مسیر عبور کشتی‌های بزرگ در تنگه‌ی هرمز، که به خط کشتی اول نیز معروف است و در هفت مایلی جنوب بندر لنگه واقع است.
خطِ میونه :/xætt-e miyune/ حدّ فاصل بین خط کشتی اول و دوم را گویند.
شِناس :/šenas/روستایی در چهار و نیم مایلی غرب بندر لنگه که شناورهای صیادی زیادی دارد.
فُرور :/forur/جزیره‌ی فارور.
کشتی سوخته:/kešti suxte/ منطقه‌ای در شش و نیم مایلی شمال شرقی بندر لنگه.
کشِر :/kæšer/ منطقه‌ای در دو مایلی جنوب غربی بندر لنگه.
کلّه‌قندی :/kælle qændi/ جزیره‌ی بنی‌فرور یا نبی فرور.
کنگ :/kong/ شهری کوچک و چسبیده به بندر لنگه در شرق آن‌که اسکله‌ای برای بارگیری گچ و پهلوگیری شناورهای صیادی دارد.
کوهین /کوئِن :/kuhin/ ku?en/ محلی در چهار مایلی شرق بندر لنگه که تعمیرگاه لنج‌ها در آن قرار دارد.
مَلّو :/mællu/ بندری در سه و نیم مایلی جنوب‌ غربی بندر لنگه که در گذشته، به‌عنوان بندر صید مروارید شناخته می‌شده است.
نابیو :/nabiyu/ جزیره‌ی تنب کوچک.
 
3 ـ 8 ـ  واژه‌های مربوط به خدمه‌ی شناور
جاشو :/ǰašu/ ملوان و کارگر لنج.
چیف/ چیف آفیسِر :/čif/ čif afiser/ افسر اول یا افسر عرشه در شناورهای فلزی.
دِلیوِر :/deleyver/ مدیر ماشین یا به‌اصطلاح سرمهندس لنج.
سَرهَنگ :/særhæng/ سرملوان شناورهای چوبی.
سُکونی/ سِکونی :/sokkuni /sekkuni/ ملوانی که تحت نظارت ناخدا، هدایت شناور را بر عهده دارد.
طَبّاخ :/tæbbax/ آشپز در شناورهای چوبی.
کاپیتان :/kapitan/ فرمانده یا همان ناخدا در شناورهای فلزی.
کرُو/ کورو :/koru/ kuru/ خدمه یا پرسنل شناورها که بیشتر در مورد شناورهای فلزی به کار می‌رود.
کمک دِلیوِر :/komak deleyver/ تکنسین و دستیار «دِلیور» لنج.
مُجَدمی :/moǰæddæmi/ مسئول انجام کارهای مربوط به لنج؛ نماینده‌ی لنج.
ملوان :/mælævan/ جاشو یا کارگر لنج.
موتوری/ موتوریست :/motori/ motorist/ ملوانی که وظیفه‌اش نگهداری و تعمیر موتور شناور و انجام امور مربوط به موتورخانه‌ی شناور است.
ناخدا :/naxoda/ فرماندهِ کشتی و کسی که در امور صیادی و دریانوردی تخصص و تجربه‌ی زیادی دارد و کار فرماندهی کشتی‌های باری، مسافربری و ماهیگیری را در خشکی و دریا بر عهده دارد.
نِگَبونِ لنج :/negæbun-e lenǰ/ نگهبان و محافظ لنج در لنگرگاه.
واچ (دادن/گرفتن) :/vač/ نگهبانی‌کردن از شناور.
.
3 ـ 9 ـ واژه‌های عمومی
آبخور :/abxor/ سطح آزاد و بیرونی شناور که در داخل آب قرار می‌گیرد.
اِستام (گرفتن) :/estam/ حرکت‌کردن شناور به‌سمت عقب.
اِسکراب/ اِسکراپ :/eskerab/ eskerap/ عمل زنگ‌زدایی قبل از رنگ‌آمیزی کشتی.
اُوشار :/owšar/ لنجی که ساخت آن تمام شده و آماده‌ی به‌آب‌انداختن باشد.
اِیجِنت :/eyǰent/ نماینده‌ی شناور در خشکی که مسئول انجام تمام امور مربوط به شناور در خشکی است.
بارِز بودن :/barez budan/ فاصله‌داشتن از شناوری دیگر.
بازدید :/bazdid/ بازدید از شناور به‌وسیله‌ی افسر ایمنی بندر، به‌منظور رفع نقایص فنی شناور.
بالاست ‌کردن :/ballast kardan/ تراز‌کردن شناور، از طریق تنظیم آب توازن موجود در تانکرهای مخصوص این کار.
بالایی :/ balayi/ عرض جغرافیایی را می‌گویند، به این علت که در دستگاه جی‌‌پی‌‌اس در قسمت بالای صفحه‌ی نمایش نشان داده می‌شود.
بوش/ پوش (دادن/ کردن)/ کلّه‌زدن/ 
:/buš/ puš (dadæn/ kærdæn)/ kælle zædæn 
هُل‌دادن شناوری به‌وسیله‌ی شناور دیگر، به‌منظور تسهیل حرکت و کنترل بهتر آن.
بویه :/boye/ چراغ‌های راهنما در دریا، که انواع گوناگونی دارد.
به دُم شدن/ به تَفَر خُفتن
 :/be dom šodæn/ be tæfær xoftæn/ فرورفتن لنج از سمت پاشنه یا «تَفَر» در آب، به‌دلیل عدم تعادل یا سنگینی سینه‌ی جلوی لنج.
پایینی :/payīnī/ طول جغرافیایی را می‌گویند، به این علت که در دستگاه جی‌پی‌‌اس در قسمت پایین صفحه‌ی نمایش، نشان داده می‌شود.
پِلاس :/pelas/ از انواع گره‌های ملوانی.
پناه :/pænah/ جایی که شناور از باد و موج در دریای طوفانی در امان باشد.
تابوک/ تَبوک :/tabuk/ tæbuk/ پهلوگرفتن لنج به اسکله.
تِراف :/teraf/ طول موج؛ قُوّت دریا.
تِرُو کردن طناب :/terow kærdæn-e tænab/ پرتاب‌کردن طناب از شناور به‌سمت اسکله برای بستن آن به «پیته».
تِرِی‌ کردن :/terey kærdæn/ حرکت لنج به‌منظور آزمایش موتور پس از تعمیر آن.
تُو کردن :/tow  kærdæn/ یدک‌کردن به‌وسیله‌ طناب.
جِتی :/ǰeti/ اسکله.
جَدّاف :/ǰæddaf/ لنج‌سازی؛ تعمیرگاه لنج‌ها.
جَهاز :/ǰæhaz/ نام عمومی برای لنج.
چسبیدن/ بستن :/časbidæn/ bæstæn/ پهلوگرفتن شناور به اسکله.
چِکا کردن/ چِکوندن :/čeka kærdæn/ čekundæn/ ازدست‎دادن توازن و متمایل‌شدن لنج به‌سمت جلو یا عقب را گویند.
چِنّه زدن :/čenne zædæn/ پاک‌کردن «گَسّار» به‌‌وسیله‌ی کشیدن «مَگشِرِه» به بدنه لنج و شستن آن با آب.
حامی :/hami/ جریان شدید آب در حین جزر و مد.
حُوضچه :/howzče/ فضای داخلی بندرگاه که موج‌شکن آن را احاطه کرده است.
خط شُوهین :/xætt-e šohin/ خط تراز کشتی یا لنج که پس از بارگیری، نباید به زیر آب برود یا نامتوازن باشد.
خور :/xur/ پیش‌روی طبیعی آب در خشکی به‎گونه‌ای که خلیج کوچکی را شکل دهد.
داک/ داکر/ دَگَر :/dak/ daker/ dægær/ تعمیرگاه کشتی و لنج.
دامِرد  :/damerd/محلول داغی که برای سفت‌کاری به کار می‌رود.
داهن پاشنه :/dahen pašne/ سیفه‌کاری. قسمت تحتانی لنج (از آبخور تا بیس).
داهن سیفه:/dahen sife/  سیفه‌کاری. قسمت فوقانی لنج (از آبخور تا مصاب).
دَر شدن/ دَرومَدَن  :/dær šodæn/ dærumædæn/از اسکله جدا‌شدن و برای سفر به‌دریا‌رفتنِ شناور.
دُکتُری/ نِمونه:/doktori/ nemune/  هنگام بازدید و نمونه‌برداری از کالای موجود در لنج به‌وسیله‌ی اداره‌ی استاندارد و بهداشت به کار می‌رود؛ چنان‌که گویند: می‌آیم تبوک اسکله برای نمونه/ دکتری.
راجی/ راگی :/raǰi /ragi/ شناورشدن مجدد و ازگِل‌درآمدن شناور پس از «لاحم»‌شدن.
رزیف‌خونی :/rezif-xuni/ خواندن ترانه‌ها و اشعار محلی در هنگام صید.
زام  :/zam/نوبت نگهبانی شبانه از لنج.
سِبَر حامی :/sebær-hami/ جریان شدید آب در زمان مد.
سَجی‌ حامی :/sæǰi-hami/ جریان شدید آب در زمان جزر.
سفت‌کاری  :/seft-kari/ترمیم لنج.
سَفَری :/sæfæri/ لنجی که قصد حرکت به‌سمت دریا را دارد.
سَلَک :/sælæk/ کوتاه‌کردن طناب به‌گونه‌ای که طناب به‌صورت سه‌گوش درآید.
سِلو:/selow/  کم‌کردن دور موتور و حرکت آهسته‌ی شناور.
سِنگار  :/sengar/دو لنج هم‌سفر.
سُوندینگ :/sonding/ بررسی ارتفاع مایعاتی مثل آب و سوخت در شناور.
سیفه‌کاری :/sife-kari/ لایه‌اندود‌کردن قسمت فوقانی و یا آبخور لنج به‌وسیله‌ی روغن جگر کوسه، پیه و آهک.
سینه ‌شدن :/sine šodæn/ فرورفتن لنج در آب از قسمت سینه، به‌دلیل عدم تعادل و سنگینی سینه.
شاهِن /šahen/: به لنجِ کاملا پر گفته می‌شود؛ چنان‌که گویند: لنجت شاهنه؟ یعنی «آیا لنجت کاملا پر است؟»
شُرتُو  :/šortow/کوتاه‌کردن طول طناب یدک‌کش در زمان یدک‌کشی.
صفّافی :/sæffafi/ صاف‌کردن سطح بارهایی مثل شن و ماسه در شناورها برای حفظ تعادل آن‌ها.
طناب/ بندتُر کردن :/tænab/ bænd-tor kærdæn/ پاره‌شدن طناب.
غُبّه:/γobbe/  فاصله‌گرفتن از خشکی یا ساحل.
فاتَک :/fatæk/ همان «بویه» است.
فولِن :/fulæn/ یعنی «پُر است» چنان‌که گویند: لنجُم فولِن. یعنی «لنج من پر از بار است.»
قُبِّه  :/qobbe/قطب‌نما.
قیراندود :/qirændud/ پوشاندن سطح داخلی لنج، از آبخور تا بیس، با قیر برای جلوگیری از نفوذ آب.
کانال  :/kanal/مسیر ورودی به حوضچه‌ی بندر که از میان دو بال موج‌شکن می‌گذرد.
کلَفات کاری :/kælæfat-kari/ درزگیری چوب‌های سطح بیرونی لنج با پنبه‌ی نسوز، آهک و روغن جلا.
کِلِیر/ کیلییر :/keleyer/ kiliyer/ بازکردن مسیر عبور یا محل پهلوگیری شناور از میان سایر شناورها.
گِرُوندِه :/geronde/ به‌گِل‌نشستن و در واقع، همان «لاحِم»‌شدن است.
گَسّار  :/gæssar/چسبیدن خزه به کف و بدنه‌ی شناوری که در آب قرار دارد.
گَلاتِه  :/gælate/پول مربوط به هر سفر که پس از کسر هزینه‌های انجام‌شده در طول سفر، به‌صورت سهم‌بندی، به‌عنوان حقوق و مواجب بین ملوانان و ناخدا تقسیم می‌شود.
گَلس/ گَرس/ گَسر( کردن)
:/gæls/ gærs /gæsr (kærdæn)/  کشیدن و حرکت‌دادن لنج بدون استفاده از موتور و به‌وسیله‌ی طناب‌های حائل.
گیشر:/gišer/  همان «گَسّار» است.
لاحِم/ لُحام :/lahem /loham/ به‌گِل‌نشستن کشتی یا لنج.
لَشینگ :/læšing/ مهارکردن بار در شناور؛ پولی که به‌وسیله‌ی ملوانان بابت مهار بار دریافت می‌شود.
لنجِ غیر :/lænǰ-e γeyr/ لنج غریبه و ناآشنا.
ماچولِه :/mačule/ توشه‌ی راه برای سفر که شامل آذوقه، یخ و... است.
مُجرا :/moǰra/ زاویه‌ی حرکت شناور نسبت به مقصد را گویند.
مَگشِرِه :/mægšere/ وسیله‌ای فلزی و شانه‌مانند که با آن عمل «چِنّه‌زنی» انجام می‌شود (← چِنّه‌زدن).
موجِ مرده :/mowǰ-e morde/ موجی که پس از تمام‌شدن باد و طوفان در دریا وجود دارد.
مِیل :/meyl/ همان مایل که واحد طول است، برابر با 1853 متر.
مِیل‌ کردن/ لیف‌ کردن :/meyl kærdæn/ lif kærdæn/ از‌دست‌دادنِ توازن و متمایل‌شدن لنج به سمت چپ یا راست را گویند.
نُتی‌بُلت  :/notibolt/پیچ و مهره.
نقطه:/noqte/  موقعیت جغرافیایی که به‌صورت طول و عرض جغرافیایی بیان می‌شود.
وسیله :/væsile/ نام عمومی برای شناور.
هِد:/hed/  حرکت‌کردن شناور به‌سمت جلو.  |
 
* ضمن سپاسگزاری از تمام گویشوران لنگه‌ای که نگارندگان را در مرحله‌ی جمع‌آوری و ضبط واژه‌ها یاری دادند، بر خود واجب می‌دانیم که از همکاری صمیمانه‌ی دوست و همکار ارجمندمان محمدجواد مهتابی، از کارکنان اداره بنادر و دریانوردی لنگه که نهایت همکاری را با ما داشتند و اطلاعات ارزشمند خویش را که ناشی از تجربه‌ی ایشان بود، در اختیار نگارندگان نهادند، نهایت سپاسگزاری را داشته باشیم. 
 
منابع:
1 ـ سالنامه‌ی آماری استان هرمزگان 1385 ـ 1386، تهیه و تنظیم اداره‌‌کل آمار و اطلاعات، معاونت برنامه‌ریزی 
چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰
09:42
چاپ