اشاره تصویری که جهانگردان خارجی از ملاقاتِ هرمزگان در اوراق خود به ثبت رساندهاند، به نقاشیهای دورهی کمالالملک بیشباهت نیست. وقتی که قرار باشد در دو بعد، جهانی سه بعدی را بگنجانیم، چارهای جز پرسپکتیو نداریم. آنچه از یان اسمیت هلندی تا ژان باتیست تاورنیه، جهانگرد فرانسوی در مورد این استان بهجا مانده، تصویری از شکوه و رشد اقتصادی سواحل خلیج فارس و پیامدهای رونقِ تجاری در شهرهای تاریخی این استان است. غریبنبودنِ واژهی توسعه در بستر استان هرمزگان از همین واقعیت میآید؛ اینکه توسعهی استان را باید در پرسپکتیو تصویر دید و نه در خودِ واقعیت. واقعیت در مفهوم شهری، اشارهی مستقیمی به کالبدهای شهری دارد و استان هرمزگان با وجود آنکه نامِ اقتصادیترین استان کشور را یدک میکشد، اما در عمل، شهرهایی نهچندان توسعهیافته و گاه حتی توسعهنیافته دارد؛ بنابراین پیش از آنکه دربارهی چرایی و چگونگی توسعه در این استان سخن بگوییم، باید پا به درون پرسپکتیوِ شهری این استان گذاشت تا اتمسفر فرهنگی آن را بهدرستی بشناسیم و ببینیم که بر دوش چه مولفههایی میتوان پیشرانههای توسعه را سوار کرد.
اولین فاکتور توسعه؛ جمعیت
شناخت اتمسفر فرهنگی استان هرمزگان در نوع خود سهل و ممتنع است، درست مثل ترانههای «رامی»! ساده است؛ چراکه آثار فراوانی در تشریح و توضیح تاریخ این استان و جریانهای فرهنگی آن نوشته شده و نقشهها و روشهای فراوانی پیش روی علاقهمندان این حوزه قرار دارد، اما سخت هم هست؛ چراکه گوشهگوشهی استان در طول 400سال اخیر دستخوش انواع تغییرات مبتنی بر روندهای مهاجرت شده و «تنوع»، جای یکدستی فرهنگی را گرفته است. مسعود دالمن، شهردار سابق بندر عباس، معتقد است که تنوع فرهنگی نه یکی از شاخصهای ایستایی بلکه پویاترین شاخصهی استان هرمزگان و بهخصوص شهر بندر عباس در مسیر توسعه است: «هرگونه برنامهریزی برای توسعهی شهری هرمزگان، نیازمند درنظرگرفتن دریا بهعنوان مولفهی محلی و موتور حرکت است. وقتی که دریا به شهر پیوند میخورد و ما از مواهبِ این همجواری در اقتصاد، صادرات و توسعهی تجاری بهره میبریم، باید نتایج و پیامدهای آن را نیز با روی باز پذیرا باشیم و برای آن از پیش برنامهریزی کنیم. از قدیمالایام، مهاجرت بهسمتِ شهرهای بندری به قصد کار و تجارت وجود داشته و کسی منکر آن نیست. بازارِ خوبِ اقتصادی حاکم بر استان و بهویژه شهرهای تاریخیتر آن، این منطقه از کشور را بهعنوان یکی از مقاصد اصلی مهاجرتهای اقتصادی معرفی کرده و طبیعی است که شاهد دورههای متوالی حضور اقوام ایرانی، دیگر کشورهای همسایه در بندر عباس و شهرهای اطراف باشیم. راهبرِ توسعه باید مشخص کند که از این ظرفیت چه بهرهوری و ثمرهای میخواهد؛ میتوان همین تنوع فرهنگی را بستری برای رشد و توسعه دانست و میتوان به آن پشت کرد، از آن هراسید و در طرحهای بالادستی کوشید تا مقاومتهای محلی در برابر مهاجران بیشتر شود.»
داستانِ مهاجران
بندر عباس اما هیچگاه آغوش خود را به روی مهاجران نبسته و بلکه لااقل در نیمقرن اخیر به بهشتی برای جویندگان کار و فارغالتحصیلان دانشگاهی بدل شده است. در اینجا برای نقدِ چنین گفتمانی نیازمند چند نظریهی فرهنگی مبتنی بر تجربهی محلی و بومی هستیم تا بدانیم متر و معیارِ شاخصهای جمعیتی در مسیر توسعهی استان چیست. علیرضا خورشیدزاده، روزنامهنگار هرمزگانی، یکی از پاسخدهندگان به این پرسشهاست. او در روایتِ تاریخ توسعهی 400سالهی بندر عباس به جنگ تحمیلی میرسد و آن را نقطه عطفی در معادلات شهری حوزهی خلیج فارس میخواند: «در بندر عباس رشد متوازنی وجود ندارد و من جنگ را در این قضیه، عامل مهمی میدانم. جنگ باعث این توجه یکباره به بندر عباس و توسعهی دستوری آن از بیرون شد. بعد از آن بارِ لجستیک و حملونقل کشور روی دوش بندر عباس افتاد، اما بندر عباس در این مسیر تنها ماند. هیچکس به مولفههای بومی این منطقه در مسیر رشد توجه نکرد، کسی به طرحهای مصوب ابتدای جنگ برای توسعهی بندر عباس، برگی اضافه نکرد، مسیر تازهای مشخص نشد و حتی حمایتهای نقطهای پس از جنگ نیز بهخاطر حجم بالای بیتوجهیها در حوزههای مختلف، نیمهکاره رها شدند.»
شهر؛ دومین فاکتور توسعه
از جاسک تا پارسیان، پر است از بناهای نیمهکارهی رها شده. گویی شهر تا جایی قصدِ تجربهکردن توسعه را داشته و در میانهی راه از آن منصرف شده است. طرحِ توسعهی فرانسویها برای رشد شهری بندر عباس، در همان ایدههای اولیه باقی مانده و حالا شهری که قرار بود تنها و تنها صاحبِ خانههای کمتر از سهطبقه باشد، پر است از برجهای نیمهکارهای که احتمالا در صورت ساخت هم ثمرهای جز گرانی قیمت زمین در شهر ندارند. مسعود دالمن در این باره میگوید: «نگاهی به الگوی شهریِ بندر عباس نشان میدهد که برنامهریزانِ شهری حتی در اواخر دههی 40 هم نقش دریا در رشد این شهر را مد نظر داشتهاند. همین طرحِ ساخت ساختمانهای مسکونی حداکثر تا سهطبقه، راهی بوده که در درازمدت ساکنان این شهر بتوانند از هر جای بندر عباس، منظرهی دریا را داشته باشند. این مدلِ ساده را دست کم نگیرید. همین مسئلهی ساده حتی در طراحی المانهای شهری بندر عباس لحاظ شده و بهاصطلاح در ذاتِ شهر جاری شده است.»
جنگ، سیاستهای تجاری ایران را با چالش جدی مواجه کرد و مسئولان مجبور شدند برای حفظ صادرات و واردات، فشارهای ترانزیتی را از روی دوش بنادر بوشهر، خرمشهر، آبادان و... بردارند و به نقطهی امنتری ببرند. دوباره به نقطهی انتخاب بندر عباس بهعنوان جایگزین این چند بندر مهم در میان شعلههای جنگ تحمیلی بازگشتیم؛ نقطهای که به گفتهی کارشناسان، به این شهر و استان، توسعهای را ضمیمه کرد که از آن خود نبود. چنانکه مسعود دالمن میگوید: «جنگ باعث شد که بندر عباس در بحث حملونقل بهشکل عجولانه و نامتوازنی حاضر شود و بندر شهیدرجایی بهعنوان مبنای توسعه و خدماترسانی به کشور جایگزین بنادر دیگر شود، اما فارغ از این ایده، جوانبِ توسعه در این محدودهی جغرافیایی از چشم افتادند تا جایی که امروز و به گواه آمارهای وزارت راه و شهرسازی، بندر عباس جزء سه شهر اول در بحث حاشیهنشینی است.» گفتههای دالمن را میتوان منطبق بر واقعیت دانست؛ آمارهای رسمی، حکایت از جمعیت 40 درصدی حاشیهنشینان در شهر بندر عباس دارد. کمبود امکانات اولیهی زندگی، فقر و بیکاری، احتمالا به افزایش این رقم در محدودهی استان هرمزگان خواهد انجامید. با اینهمه، نگاهی به شهر هم حکایت از این دارد که در حوزهی جمعیتی، هرمزگان نتوانسته از ظرفیت خود استفاده کرده و تنوع جمعیتیاش را زمینهسازِ توسعه کند.
داستانِ ساختمانهای نیمهکاره
ساختمانهای نیمهکارهی شهری، معنای دیگری هم در خود دارند. طرحها و ایدههای بسیاری برای توسعهی استان در این شهرها پیاده شده، اما عموما به دلایل مختلف رها شدهاند و حالا آثار آنها را میتوان در جایجای شهرها دید. این تصویرِ دیگری از موانع توسعهیافتگی در سواحل استانِ هرمزگان است: «نقش مردم محلی در ادارهی امور شهر، طراحی طرحهای زیربنایی مهم و توسعهی استان، نقشی فراموش شده است. عموما افرادی خارج از استان با ایدهها و سلایق خود به اینجا آمدهاند، طرحی درانداخته و بهجای بهبود وضعیت، چشم شهر را هم کور کردهاند!»
علیرضا خورشیدزاده در میانهی گفتوگو، توصیف عجیبی از بندر عباس میکند: «بندر عباس آن چیزی نیست که گاهی وانمود میشود. این عبارت را از دریچهی توسعه ببینیم؛ بندر عباس بهعنوان پایتختِ تجاریترین استان کشور شناخته میشود، اما بالاترین میزان افراد تحت پوشش نهادهای حمایتی را در خود جای داده. اگرچه بندر عباس، شاهراهِ ترانزیتی کشور به حساب میآید، اما برای حملونقل ترکیبی و توسعه راههای این استان، مسیر توسعهای تعریف نشده است.»
بینظمی و شلختگیِ مسیر توسعهی بندر عباس، شاید بهخاطر نبودِ نگاهِ آیندهنگر در برنامهریزیها باشد. در مقیاسی بزرگتر، هرمزگان نیز با همین وضعیت مواجه است. از شرق تا غربِ این استان، محرومیتزدایی بهعنوان نخستین و جدیترین شعار مطرح میشود، اما خبری از اهمیت توسعه و آیندهگرایی نیست.
خودباوری فرهنگی، از شعار تا عمل
خودباوری یکی از هستههای اولیهی ساخت هویت فرهنگی است و این اتفاق جز از طریق آگاهسازی انبوه جمعیت میسر نمیشود. به معنای سادهتر، همانطور که عباس رفیعی، روزنامهنگار هرمزگانی میگوید، برای بارورسازی باور در جامعهای که راهی طولانی در مسیر توسعه دارد، باید دست به انقلابی فرهنگی زد: «پس از انقلاب، شرایط استان هرمزگان و شهر بندر عباس دستخوش تغییرات فراوانی شد و میتوان گفت نوعی از ناسیونالیسم قومی شکلگرفته در ساحت فرهنگِ سیاسی کشور که در تعارض آشکار با منافع ملی پایدار قرار دارد، در جهتدهی به محورهای توسعه نقش اساسی بازی کرد. درست به همین خاطر است که شهرهای بیآبِ استانهای همجوار، خانهی صنایعِ اشتغالزا و سودآور شده، اما هرمزگان از این روند توسعهگرا به دور مانده است. شما صنایع اصفهان، یزد و کرمان را ببینید؛ درحالیکه استانِ هرمزگان با مشکلات عدیدهای در پایینترین سطح خدمات شهری مواجه است، یک میلیون متر مکعب آب از آبشیرینکنهای استان روانهی سیرجان میشود تا کارخانههای آن روی پا بایستند. چرا؟ چون ایدهی اولیه و اصلی ساخت کارخانههای نیازمند آب، همگی در شهرهای ساحلی خلیج فارس تعبیه شده بوده، اما بهدلیل سیاستگذاریهای نادرست و جدینگرفتنِ پارامترهای اقتصادی هرمزگان، به دورترین نقاط ممکن منتقل شدهاند.»
دربارهی داشتههای سرزمینی هرمزگان
بهدرستی روشن نیست که صفت قناعت که در توصیفِ بندریها به کار برده میشود، تمجید است یا نه، اما میتوان ادعا کرد که ظهور همین نشانهها در نیمقرن اخیر، مردم این استان را از خودباوری فرهنگی دور کرده است، درحالیکه هرمزگان از غنیترین سرزمینهای جغرافیای ایران محسوب میشود؛ سرزمینی با معادن گسترده، ظرفیتهای گردشگری فرهنگی و دریایی، امکانِ ارائه خدمات دریایی و... . داشتههای فرهنگی هرمزگان نه کماند، نه محدود به حوزهای خاص هستند و نه در بنبست ارتباطی گیر کرده و تاریخ مصرفشان گذشته است. آنچه پیش رو است، استانی است پهناور که روزگاری یکی از قطبهای تجارت و ترانزیت کشور بوده و ماحصل این حضور تاریخساز، رویدادهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، شهری و خدماتی را در استان به یادگار گذاشته است.
استانِ تنوعِ ظرفیتها
ویژگی دیگری از داشتههای استان هرمزگان، تنوع است. استانی با 14 جزیرهی رنگارنگ در موقعیتهای ویژه و حیاتی، بالاترین میزان پتانسیل در دو حوزهی کشاورزی و معدن، غنای فرهنگ دریایی و زیرساختهای فنی و مهندسیِ تجارت از مسیر دریا. همه و همه، این استان را به استانِ ظرفیتهای متنوع بدل کرده، اما آیا از این ظرفیتها استفادهای جز جابهجایی بار و مسافر دریایی میشود؟ آیا شیلات توانسته زمینههای توسعه را از درونِ فرهنگِ بومی صیادانِ این منطقه عبور دهد و حوضچههای پرورش میگو را به الگویی برای درآمدزایی پایدار حاشیهی خلیج فارس بدل کند؟ پاسخ این سؤالات را میدانیم و تکرار آن جز تلخی به این گزارش، طعمی نمیافزاید. گویی سرنوشت هرمزگان، چنان پر فراز و نشیب است که تنها یک راه نجات دارد؛ توسعهی درونزا. علیرضا خورشیدزاده برای توضیح این وضعیت، یک شهر فرضی را با مختصات و مشخصاتِ بندر عباس در خیال ترسیم میکند و میپرسد: «کدام شهر در ایران میتواند مزیتهای رقابتی بالایی چون این شهرِ فرضی داشته باشد؟ مسیر ترانزیت از چه درگاهی جز بندر عباس میتواند به توزیع عادلانه و سریع اقلام ضروری کمک کند؟ کدام استان میتواند در کنار دریا بهراحتی مواد معدنی را روی کشتیها به کشورهای دیگر صادر کند؟ موقعیت هرمزگان و بندر عباس موقعیت ممتازی است که اگر از آن درست استفاده شود، نتیجهبخش خواهد بود، در غیر این صورت، این استان صرفا درگاهی خواهد بود و بدون استفاده از نتایج توسعه، مجبور است تنها با تبعات آن دستوپنجه نرم کند.»
مرکز تجارت دریایی ایران
در نهایت، داشتههای هرمزگان، چون بسیاری از داشتههای بومی کشور در بنبست ارتباطی زاده نشده و یکجانشین نیستند. همچنان که قرنها و قرنها موجها بر سواحل این استان فرود آمده، دانشها و بینشهای محلی، راهی دوردستترین نقاط دریا شدهاند و به آزمون تجربه درآمدهاند. دریانوردان و سیاحان، فرهنگ و تکنیک را به این استان آوردهاند که آرامآرام به فرهنگی بومی بدل شده است. به تعبیری میتوان هرمزگان را مرکز تجارت دریایی ایران دانست؛ جایی که دسترسی به آبهای آزاد دارد و پرورشدهنده و اهلیکنندهی نوآوریهای بومی و وارداتی شده است. مسعود دالمن به خاطراتش از حضور در مدیریت شهری بندر عباس اشاره میکند و در توضیح آن میگوید: «بسیاری از داشتههای فرهنگی این شهر مدیونِ جمعیت مهاجرپذیر آن است.» از بازار قدیمی بندر عباس گرفته تا محلههای تازهتاسیس و تقریبا اعیاننشین شهر، رشدِ تاریخی صنفها و تخصصهای گوناگون را میتوان پی گرفت که ریشه در توانمندیهای جامعهی محلی یا نیازهای آن داشته و دارد. این در حالی است که برخی از کارشناسان با چنین نظریهای همراه هستند و برخی دیگر با استدلالِ کاهش همبستگی اجتماعی، تنوع فرهنگی برآمده از مهاجرپذیری استان را نقد میکنند. دالمن میافزاید: «در تمام بنادر مهم جهان، شاهدِ پذیرندگی فرهنگی در جذبِ مهاجر، نیروی انسانی و نیروی کار هستیم. هامبورگ و نیویورک هم ندارد. محور توسعهی شهرهای بندری، همین ظرفیتهاست که به جلب و جذب مهاجران میانجامد و جایگاه یک بندر را در معادلات توسعه تعیین میکند. هندیهای مهاجر در بندر عباس، صرفا تجارِ اقیانوسپیما نبودهاند، بلکه فرهنگ و هنرِ جنوب شرق را هم به بندر عباس آوردهاند.»
توسعه و پیامدهای آن
در این میان، آنچه نباید فراموش شود، پیامدهای توسعه است. بهفرض که این گزارشهای پراکنده و تلاشهای غیر منسجم مطبوعاتی و ژورنالیستی برای توسعهی استان هرمزگان به بار بنشیند و این شهر بندری به نقطهی ثقلِ توسعهی کشوری بدل شود، با پیامدهای چنین توسعهای چه باید کرد؟ پاسخِ قاطع به این مهم، توسعهی فرهنگی استان است.
از سفرهی امروز تا سفرهای برای ایران
مولفانِ کتاب تازهمنتشرشدهی «فقر، احمق میکند» شهری را در اروپا مثال میزنند که بهدلیل داشتن جمعیت حاشیهنشین، همهساله هزینههای هنگفتی را خرجِ تبعاتِ اجتماعی و فرهنگی پدیدهی حاشیهنشینی میکند. مدیرانِ این شهر تصمیم میگیرند که همین ردیف بودجه را بهجای هزینهکردن در حوزهی رفع آسیب، در اختیار آسیبدیدگان قرار دهند. نتیجه؟ جمعیت حاشیهنشین آرامآرام به چرخهی زندگی شهری وارد شده و با پذیرش مسئولیتها، سبب کاهش میزانِ آسیبها و افزایش بهرهوری آن ردیف بودجه میشوند. الدار شفیر و سندهیل مولاینیتن در نتیجهگیری داستان این شهر به دو واقعیت مهم برمیخورند. فقر، امکان و قدرت تصمیمگیری آدمها را بهاندازهای پایین میآورد که فرد از گرفتن تصمیمات درست عاجز شده و ناچار است بهقول معروف به سیرکردن شکم خود بیندیشد تا رونقدادن به زندگیاش. هرمزگان دقیقا در این گلوگاه قرار دارد. استانی با ظرفیتهای ذاتی و اساسی توسعه که از سویی با پیامدهای طرحهای نیمهکاره درگیر است و از سویی منتظر، تا نقش و جایگاه ویژهای در طرحهای توسعهای کشور به دست آورد. در دلِ این استان، زندگی در نوارِ ساحلی خلیج فارس و دریای مکران، زندگیِ مبتنی بر جهانبینی خیامی و غنیمتشمردنِ «دَم» است. سالهای سال، صیادان، کشاورزان و دریانوردان این منطقه، با جهانبینیِ «سفرهی امروز» زندگی کرده و خود را دور از مسیرهای توسعه نگه داشتهاند، اما امروز که به وضعیت محیط زیست محل سکونت خود مینگرند، بیش از آنکه رشد و توسعه یافته باشند، با عوارض توسعههای نیمهکاره مواجهاند. رنجی که بندر میبرد، رنجِ نبودن امکانات، ظرفیتها و نیروی کار نیست، رنجی است حاصل فرمان توسعه از مرکز. تغییر جهانبینی محلی از «سفرهی امروز» به ایجاد سفرهای به گستردگی کلِ ایران نه محال است و نه شعار. وقتی که در کمتر از چندماه بندر عباس توانست آمادهی پهلوگیری کشتیهای اقیانوسپیما شود، آن هم درست در زمانهی بمباران هوایی و زمینی شهرهای ایران، این بندر نشان داد که اگر فرصتِ ترقی و رشد داشته باشد، میتواند هر محالی را ممکن کند. |
طالب زارع، کارشناس اقتصاد دریایی:
خدمات دریایی، محور رشد اقتصادی بندر عباس
حوزهی دریایی و بندری بهعنوان یکی از حلقههای مهم زنجیرهی تجارت، نقش مهمی در تسهیل توسعهی شهرهای ساحلی و ایجاد ارزش افزوده در حوزهی پسکرانهی پیرامونی دارد. توسعهی زیرساختهای شهری در استانی با ویژگیها و ظرفیتهای بیبدیل دریایی هرمزگان، نهتنها ممکن، بلکه به نظر میرسد جزء رسالتهای اصلی حوزهی دریایی و بندری در کشور باشد. بندر عباس از یکسو مرکز استانی با ظرفیتهای خدادادی طبیعی است و از سوی دیگر، زیرساختهای توسعهیافتهی تجارت دریایی را دارد و میتوان با گسترش خدمات لجستیکی قابل ارائه در نوار ساحلی این استان و 14 جزیرهی آن، رشد و توسعه را نهفقط برای یک شهر و یک محدوده، بلکه برای کل استان و فراتر از آن سرزمین ایران عزیزمان فراهم کرد.
به نظر میرسد آنچیزی که بندر عباس و بسیاری از شهرهای این استان اقتصادی را رنجور و در ردیف مناطق کمترتوسعهیافته قرار داده و باعث لختی و کندی آنها در مسیر توسعه شده، نبود اقتصاد پایدار، بهرهوری پایین این استان از دریا و قرارنگرفتن قطار این حوزه بر ریل توسعه و پیشرفت باشد. به این موارد باید ساختار معیوب سیاستگذاری، برنامهریزی و تمرکز تصمیمگیری در حوزهی اقتصاد دریا نزد مرکزنشینان را نیز افزود. این در حالی است که بازار دریایی آبراهههای تحت حاکمیت ایران در خلیج فارس و دریای عمان را میتوان پایدارترین راهِ درآمدزایی برای استان هرمزگان دانست و با اقدامات میانجیگرانهی کشوری و محلی، زمینه را برای اثرگذاری این اقتصاد بر جوامع محلی و پیرامونی فراهم کرد.
بیشک، برای دستیابی به این هدف، در کنار مزیت سرزمینی، برای افزایش مزیت رقابتی بنادر هم باید اقداماتی اساسی بر پایهی برنامهریزیهای کلان کشوری صورت بگیرد. رشد بنادر ایران، زمینهساز رشد و بالندگی سرزمین ایران است و این مهم جز با باور به اقتصاد دریامحور و همافزایی ارگانهای تصمیمگیرنده ممکن نیست.
اگر کسی در سال 1400 و پایان قرن سیزدهم شمسی، توسعهی استان هرمزگان و در رأس آن، شهر بندر عباس را جز از مسیر دریا و خدمات آن، جستوجو کند، نتیجهای نخواهد یافت. استانی که در حال حاضر محلِ اصلی تجارت دریایی کشور به حساب میآید و آبراهههای منتهی به سواحلش، محل تردد هزاران کشتی در طول سال هستند، میتواند با گسترش خدمات دریایی نظیر بانکرینگ، شاهدِ تحولی اساسی در حوزهی توسعه باشد؛ توسعهای که هم جوامع محلی را به اشتغال و درآمدزایی پایدار میرساند و هم زمینهسازِ شکوفایی ساختارهای شهری و افزایش سطح کیفی زندگی مردم در سواحل جنوبی کشور است و گسترش ماندگاری جمعیتی نیز بهدنبال خواهد داشت.