آنهایی که بلند سلام نمیکنند، دست را برروی سینه میگذارند و احوال او را میپرسند. پزشکیان هم جواب همه را میدهد. مرد دیگری با کت و شلوار مشکی کنار او مینشیند. به سرعت گفتوگو میان این دو مسافر پرواز تبریز شکل میگیرد.
مرد به نظر یکی از مدیران دولتی و آذری زبان میرسد. همچنان مسافران دیگر سلام و احوالپرسی با پزشکیان را ادامه میدهند. زن میانسالی با مانتوی روشن و روسری رنگی از کنار او میگذرد، با صدای بلند سلام میدهد. پاسخ را که میشنود با با همان تن صدا به نفر پشت سری یادآوری میکند که «او وزیر شهرما » بودهاست.
زن و همراهش برای برگزاری همایشی علمی روانه تبریز شدهاند. همراه او آذری زبان نیست. پزشکیان کماکان سرگرم گفتوگو و مذاکره است. یک زن و مرد مسافر خارجی در صندلی پشتی او جای میگیرند.
مسافر مرد اهل آلمان است و مترجم زن هم او را همراهی میکند. مرد جوان کنجکاو ازمترجم سوال میکند مسافر صندلی جلویی کیست؟. زن مترجم به سمت صندلی کناری خم میشود و به ارامی سوال میکند:« ببخشید این آقای که روی صندلی جلوی نشسته کیست؟»
مخاطب او زن تبریزی با لهجه ترکی و فارسی به مترجم تمام توضیحات را میدهد. از دوران وزارت تا نمایندگی پزشکیان را یادآوری میکند و همچنان با غرور خاصی تذکر میدهد که اومیان اهالی تبریز بسیار محبوب است.
زن کمی که حرف میزند، متوجه میشود که روی روزنامه همشهری و جام جم نشسته و تلاش میکند روزنامهها را برای مطالعه جابهجا کند. اکثریت مسافران پرواز تهران- تبریز را اهالی مهاجر تشکیل میدهند.
هواپیمایی که آنها انتخاب کردهاند هم اتفاقا توسط مالکی تبریزی اداره میشود. دفتر مرکزی هواپیمایی «آتا» در تبریز واقع شده و نمایندگی هم درتهران دارد. دختر جوان وشیک پوشی، میان مسافران شکلات پخش میکند. او خود یکی از اهالی تبریز است. توضیح میدهد «آذری»ها به این هوایپیمایی علاقه بسیاری دارند چراکه موسس آن یک تبریزی است:«اتفاقا ایشان درتبریز هم محبوب هستند. میدانید چندین کارخانه فولاد تاسیس کردهاند و کلی از جوانان بومی منطقه در کارخانههای ایشان کار میکنند. کارهای خیریه هم زیاد میکنند. در تبریز هم دفتر دارند. همین نشان میدهد که علاقه زیادی به تبریز دارند.»
حرفهایش تمام نشده که یکی از مهمانداران او را صدا میزند، خلبان قصد پرواز دارد و او باید به سرعت «شکلات»ها را میان مسافران توزیع کند. کمی دورتر از مسافر محبوب پرواز، دو مسافر دیگر سرگرم گفتوگوی جذاب شدهاند. یکی تاجر فرش است و دیگری به تازگی مدیر یک کارخانه صنعتی در شهرک سلیمی تبریز شدهاست.
تاجر فرش کت برتن ندارد، پیراهن پاییزه پوشیدهاست. موهایش تا نیمه ریخته، صدایی دورگه دارد، تلفن همراه نوکیا ساده بردست گرفته و نیم خیز سعی میکند گفتوگوها را با مدیر صنعتی ادامه دهد. آقای مدیر پیراهن آستین کوتاه آبی رنگ«بنتون» برتن کرده ، شلوار کتان پوشیده وگوشی تلفن همراه «htc» در دست دارد. هر دو به نقطهای مشترک در کلام رسیدهاند. مدیر صنعتی میگوید:« ما خودمان برای کارهای کارخانه به هلیکوپتر نیاز داریم. من خودم چندین بار هلیکوپتر اجاره کردم به قیمت 150 هزار تومان. مدتی بعد به عنوان مدیر یک کارخانه صنعتی دولتی منصوب شدم. بازهم نیاز به هلیکوپتر داشتیم. فهمیدم که برای اجاره هلیکوپتر فاکتور زده بودند 750 هزار تومان. »
مخاطب آذری زبان او سعی میکند خود را حیرت زده نشان ندهد.
هواپیما به فرودگاه بینالمللی تبریز نزدیک شدهاست. پزشکیان دیگر مذاکرات را رها کرده و از پنجره به شهر خیره شدهاست. شهر حداقل به سه بخش تقسیم شدهاست. مهمترین منظره را برجهای بلند تبریز میسازد. یکی از مسافران میگوید:« این بخش نوساز شهر است. همه مجتمعها هم خصوصی است نه اینکه فکر کنید یک ارگانی اینها را ساختهاست.» شکل مهندسی برجها به شدت به ساختمانهای آتیساز تهران شباهت دارد. دو بخش دیگر بین نقاط متراکمتر و میان شهر تقسیم شدهاست.
مسافران حالا در اتوبوس ایستادهاند تا وارد فرودگاه شوند. همه یکسره خنده رو و خوشحال به نظرمیرسند. پزشکیان هنوز سلام و علیک با اهالی زادگاهش را تمام نکردهاست. بازهم عدهای به او میرسند و احوال نماینده را میپرسند. برخیها هم سوالی دارند:« ماجرای دریاچه چه شد؟» آقای نماینده همینطور که راه میرود توضیح میدهد:« چه میتوان گفت. وقتی آب نباشد، توسعه هم درکار نیست. این موضوع دریاچه ارومیه حرف تازهای نیست. از دوران وزارت مدام به این جریان فکر میکردیم و حرف میزدیم. دولت آمار داده که 75 درصد روستاهای کشور به دلیل کمبود منابع آب خالی شدهاست. همین بحث دریاچه ارومیه و موضوع خشکی آن به 18 شهر و استان ضربه میزند. قرار براین بوده که وزیر کشور، سه استاندار، وزیر کشاورزی و معاون اول رئیس جمهور در این مورد گفتوگو کنند ومشکل را به شکلی حل کنند.»
چند قدمی که راه میرود، برمیگردد و اطراف را نگاه میکند. کسی باید به استقبال او میآمد. مردی راهنمایی میکند که بیرون فرودگاه منتظر شما ایستادهاند. پزشکیان حرفاش را ادامه میدهد:« بدون آب توسعه غیرممکن است. بالاخره در مدیریت کشور باید عقل باشد. ما چه بگویم استان وابسته به آب است.»
استقبال کنندگان او را به سمت خودروی سمند راهنمایی میکنند. یکی از اطرافیان با احتیاط خاصی میگوید:« ایشان خودشان رانندگی دوست دارند. همیشه خودشان رانندگی میکنند.خیلی هم تند میرانند. اتفاقا همین چند وقت قبل بود که تصادف کردند.» شهر هنوز بیدار نشدهاست.
خیابانها خلوت است. بازار کم کم کرکرهها را بالا میکشد تا روز آغاز شود. پیش از فعالیت رسمی شهر تنها مغازههای «جگرکی» و « کله و پاچه» کارشان را شروع کردهاند. صبحانه درمیان اهالی محببوبیت خاصی دارد.
پیرمردی کلاه شاپو برسر، در یکی از مغازههای جگرکی مرکز شهر با انبوهی از مشتریها مواجه شدهاست. او به همراه چهار دستیار خود سعی میکند به همه برسد. میزهای آهنی درکنار هم چیده شدهاست. کسی پشت به دیگری نمینشیند. همگی پشت به دیواراند. خبری از کارمندان ادارات دولتی نیست. مشتریها بیشتر مشاغل ازاد دارند. هرکسی سعی میکند با نفر کناری صحبت کند. «محفل» تبریزیها چنین شکل میگیرد.
همگی جگر را با نوشابه «ارس» محصول یکی از کارخانههای منطقه میخورند. حرف از اقتصاد بیش از سیاست است. پیرمرد کم حرف میزند نگاهی به اطراف میاندازد و میگوید:«داستان دریاچه را دیگر همه اینجا میدانند. اصلا در تبریز دو چیز خیلی شهرت دارد و برای مردم مهم است. یکی دریاچه ارومیه است و دیگری هم تیم فوبتال تراکتورسازی. البته این را هم بگویم که شهریار هم برای مردم خیلی محترم است.» پیرمرد یک لیست را بعد از شهریار ردیف میکند. همه در لیست محبوبترینهای او جای دارند. از ستارخان و باقرخان گرفته تا مبارزان دورههای بعدی. کمی پایینتر از مغازه او کارخانه و زمین تمرین بزرگ تراکتورسازی واقع شدهاست. کارخانه محبوب تبریزیها اما حال روز خوشی ندارد.
یکی از اهالی نقل میکند:« مدیر مجموعه عوض شدهاست. مدیر قبلی آقای عرب باقی یکی ازاهالی محبوب تبریز بود. اما کارخانه را موسسه مهر اقتصاد ایران خریدهاست. تولید کم شده و میزان فروش هم شاید کاهش پیدا کردهباشد.»
مهر ایرانیان موسسهای وابسته به بسیج در حال حاضر مالکیت کارخانه و باشگاه فوتبال را در اختیار دارد. ساختمان کارخانه تراکتوسازی بخش مهمی از شهر را به خود اختصاص دادهاست. ساختمان حداقل سه ورودی جداگانه دارد. دو ورودی به کارخانه مربوط است و ورودی دیگر با تابلوی «باشگاه فرهنگی ورزشی تراکتورسازی» تفکیک شدهاست.
درمقابل ورودی سوم دوتابلو نصب شدهاست. «بسیج خاتمانبیاء» و «انجمن اسلامی کارگری» ورودی سوم را از دیگر بخشها متمایز کردهاست. انجمن اسلامی از سال 1357 فعالیتهای خود را آغاز کردهاست. از همین روی یکی از قدیمیترین نهادهای کارگری استان به حساب می آید. تابلویی مشابه در یکی دیگر از کارخانههای شهر هم نصب شده ولی میان سرنوشت این دو تفاوتی بسیار وجود دارد. ساختمانی نیمه متروکه درخیابان 17 شهریور، کوچه لاله برای بسیاری ازاهالی تبریز نمادی از غرور ملی شهر به حساب میآید.
محل قدیمی کارخانه در شمال شهر واقع شدهاست. ساختمان 4 طبقه ولی بسیار عریض ساخته شدهاست. نمای ساختمان با آجرهای قرمز رنگ سفالی قدیمی پوشیده شدهاست. هفت ناودان که از بالاترین بخش ساختمان به خیابان میآیند، نمای ساختمان را شبیه به پیراهن راه راه کردهاند. هشت پنجره در سه ردیف کنار هم قرار گرفتهاند. شیشه پنجرهها شکستهاست.
بعضی از پنجرهها هم با روزنامه پوشانده شدهاند. بین پنجرههای سوم و چهارم بخشی از دیوار ساختمان ریزش کرده و حفرهای در دل نمای ساختمان ایجاد شدهاست. ساختمان به صورت «دوبر» در کنار کوچه فرعی واقع شدهاست. بری طی مسافت میان یک سرساختمان تا ورودی اصلی باید 700 قدم طی کرد.
برسردر ورودی ساختمان تنها دو تابلو نصب شده که هر دو هم شباهت بسیاری به تابلوهای ساختمان کارخانه تراکتورسازی دارند. «بسیج پایگاه مقاومت سلمان فارسی» و «خانه بهداشت کارگری». در کنار تابلوی دوم تاریخ تاسیس را 1367 قید کردهاند. تاریخ تاسیس کارخانه کمی پایینتراز این تابلو قرار گرفته ولی با کمک رنگ قهوهای سعی شده تا تاریخ محو شود. ساختمان کارخانه «برق لامع» تولیدکننده «حوله» یکی از معروفترین ساختمانهای شهر به شمار میآید. کارخانه در روزهای ابتدای انقلاب مصادره شد. از همان ایام تا سال 1390 میان بازماندگان موسس کارخانه و دولت برسرمالکیت زمین کارخانه منازعاتی صورت گرفتهاست.
فرزندان موسس کارخانه همچنان در تهران سعی کردهاند تا نام کارخانه پدر را زنده نگاه دارند. دو فروشگاه در تهران محصولات «حوله» با همین برند را عرضه میکنند. فروشگاه اول درمیدان فرودسی به فرزند بزرگ موسس تعلق دارد و فروشگاه دیگر در «ساختمان پلاسکو» هم از طریق یکی دریگر از اعضاء خانواده اداره میشود. هیچ کدام از فروشگاهها محصولات کارخانه را نمیفروشند چراکه کارخانه تعطیل است.
آنها موفق شدهاند با کارخانهای درترکیه برای تولید همین محصول به توافق برسند. تولیدات هم کماکان با همان نام «برقلامع» عرضه میشود. صاحب کارخانه هم مانند موسس کارخانه کبریت توکل و مهندس عرب بقای مدیر سابق کارخانه تراکتورسازی از چهرههای سرشناس تبریز به شمار میآید. موسس کارخانه اول همچنان در امریکا زندگی میکند، موسس کارخانه دوم چهره درنقاب خاک کشیده و مهندس عرب باقی مدیر کارخانه سوم هم پس از تراکتورسازی سعی کرد کسب وکار دیگری در زادگاه خود راهاندازی کند.
او کارخانه رادیاتور و سوفاژ «آراز» را در تبریز تاسیس کرد. عرب باقی چندی پیش مشاور استاندار تبریز هم بود. او حتی سعی کرد چهرههای مهاجر تبریز را هم به شهر بازگرداند. معروفترین آنها «موسس کارخانه کبریت توکل بود» کارخانه کبریت توکل در حاشیه شهر واقع شدهاست. کبریتسازی در سالهای پس از انقلاب مصادره شد. توکل موسس کارخانه هم راهی امریکا میشود. کارخانه او طی سی سال گذشته با مدیریت دولتی به کار ادامه میداد.
صدای سوت کارخانه هنوز هر روز در شهرمیپیچد. بسیاری از اهالی تبریز توکل را به عنوان نمادی از اقتصادملی میشناسند. خیلیهای دیگر هم کارمند او بودهاند. توکل سرانجام پس از اسرارهای فراوان برای مدتی به تبریز باز میگردد ولی بازهم حضورش چندان طولانی نمیشود. استاندار تازه شیوه مدیران گذشته را پیش نمیگیرد. سردار بیگی فرمانده انتظامی سابق تبریز به عنوان استاندار تازه منصوب میشود. اهالی شهر همگی او را میشناسند. نبی شهردار تبریز سردار بازنشسته سپاه است و مدرک «مدیریت استراتژیک» دارد. یکی از معلمان فعال شهر تبریز درباره استاندار میگوید:« ایشان فرد خوبی هستند. به نظرم مردم از او راضی باشند.»
استاندار در امارتی معروف به «کاخ» استانداری ساکن است. او طی هفتههای گذشته روزهای پرحاشیهای را از سرگذراندهاست. از بازدداشت رئیس منطقه آزاد «ارس» تا حواشی دریاچه ارومیه و اعتراضهای شهری همگی باعث شده تا استاندار وقت چندانی برای گفتوگوهای رسانهای نداشتهباشد.
یکی از نزدیکان او نقل میکند:« این همه حواشی در شهر وجود دارد ولی همچنان بازیهای تیم فوبتال تراکتورسازی سختترین بخش کار است. متوسط برای هربازی 80 هزار نفر به استادیوم میروند. اخیرا هم کارهای عجیبی میکنند. مثلا دربازی اخر مردم با خودشان آب میبرند و در استادیوم میریزند. این کار جنبه نمادین دارد. میخواهند به دریاچه ارومیه احترام بگذارند. مسولین هم کاری با اینها ندارند و اجازه میدهند، ظرفهای آب را به استادیوم ببرند.»
ولی یک مسول دکه روزنامه فروشی در مرکز شهر تبریز اعتقاد دیگری دارد:« اخیرا خوب میدانید که حواشی زیاد شدهاست. همین روزنامههای تهران هم مینویسند که اینجا چه خبر است. خلاصه اینقدر سروصداها زیاد شد و دراستادیوم شعار میدادند که حتی مجبور شدند، جایگاه گوینده صدا وسیما را از کنار زمین چمن به اتاق شیشهای ببرند.»
او میگوید روزنامههای محلی چنین اخباری را به صورت کامل منتشر میکنند. در میانروزنامههای محلی «مهد ازادی» و « اذربایجان» شهرت بسیاری دارند. «عصر ازادی» و «سهیل» هم در ردههای بعدی قرار میگیرند. هفتهنامههای «سهند تبریز»،«ساقی» و«میثاق» هم جایگاه ویژه در نگاه خریداران تبریزی دارند. «شهریار بلندآوازهترین شاعر معاصر»، «جشن صدر نشینی تراکتور با آتشبازی درمیدان نفت»،«نظر احمدی نژاد درباره خشکیدن دریاچه ارومیه»،« حیدربابا ایلدیریم لارشاخاندا...» و «سرخ جامگان 70 هزار تماشاگر آبی پوش را با اشک روانه خانه کردند.» تیترهای اصلی مجلات تبریزی را تشکیل میدهد. قیمت تمامی روزنامهها و هفتهنامههای محلی بین 200 تا 300 تومان است. 70 نشریه از اداره ارشاد استان برای انتشار مجوز گرفتهاند. براساس گفتههای مدیرروابط عمومی کارخانه صنعتی، بیش از 50 نشریه هم به صورت فعال کار میکنند. اما کثرت روزنامهها نشانه فراگیری اقبال به رسانههای چاپی درتبریز نیست. به گفته مدیرروابط عمومی یکی از مهمترین مجموعههای صنعتی تبریز تیراژ بسیاری از این روزنامهها پایین است:« اگر از خودشان سوال کنید شاید بگویند که بین 4 تا 5 هزار تیراژ دارند ولی به نظرم تیراژ متوسط بین 800 تا هزار نسخه باشد.» گفتههای او از سوی یکی از دکهداران شهر هم تایید میشود:« خوب اینها توان مالی بالایی ندارند که خیلی پرتیراژ باشند. البته در روزهایی که خبرهای مهمی مانند دریاچه ارومیه و تیم فوتبال تراکتوسازی باشد،تیراژ را بالاتر میبرند.»
اهالی شهر بیش از آنکه وابسته به رسانههای چاپی باشند به کمک اینترنت کسب خبر میکنند. معلم یکی از دبیرستانهای شهر در این باره میگوید:« استفاده از شبکههای اجتماعی و سایت های اینترنتی در تبریز خیلی رونق دارد.»
گروهی از جوانان شهر روزهای شنبه و یکشنبه از طریق اینترنت در حوالی دریاچه ارومیه قرار ملاقاتهایی را تعیین میکنند و به سمت دریاچه میروند. یک کارمند دولتی درباره رفتارهای مردم میگوید:« اینجا بالاخره موضوع توجه به فرهنگ آذربایجان خیلی مهم است. ما انجمنهای محلی زیادی داریم. جلسات هفتگی داریم، کلاسهای آموزشی داریم و حتی همایشهای زیادی هم برگزار میشود. همین الان در شهر همایش سراسری شهریار را داریم که وزیر ارشاد هم به آن آمدهاست.» گروههای اجتماعی به گفته او فعالیتهای مدنی را پیگیری میکنند. شاید در میان اقدامات آنها معروفترین هم به موضوع تولید سی دی فیلم مستند برای تیم فوتبال تراکتورسازی مربوط باشد. «ت مثل تراکتور» عنوان فیلمی مستند درباره تیم فوتبال محبوب شهر است.
این مجموعه از سوی یکی از کارخانههای شکلاتسازی استان حمایت مالی شدهاست. موسس کارخانه یکی از معروفترین چهرههای تبریز هم به شمار میآید. ساختمان تراکتورسازی درغرب شهر واقع شده است. امتداد همین مسیر به ورودی ارومیه و دریاچه میرسد. محافل خبری نقل میکنند که خشکیدن دریاچه ارومیه بیشترین آسیب را برفعالیتهای کشاورزی وارد میکند. براساس گفتههای آنان همزمان با کاهش منابع آب کشاورزی، نگرانی از هجوم نمکهای دریاچه به زمینهای کشاورزی اطراف به شدت افزایش یافتهاست.
کمی دورتر از ورودی شهر اورمیه، در میدانی تندیس «پیاز» نصب شدهاست. این میدان ورودی شهر «ایلخچی» معروفترین تولیدکننده پیاز کشور به شمار میاید. اهالی شهر همگی در کار کشت پیازاند.
براساس گفتههای یکی از اهالی شهر بیش از 90درصدمردم ایلخچی موتورسیکلیت دارند. یکی از صاحبان همین موتورسکیلتها وسیله نقلیه خود را با پوست گوسفند پوشانده، در کنار فرمان موتورسکیلت «سی دی» اویزان کرده و در خیابان اصلی شهر با موتور تردد میکند. او میگوید:« تا چند سال قبل موتورهای سوزوکی درشهرخیلی زیاد بود ولی حالا هوندا جایگزین شدهاست.»
بزرگترین و مدرنترین ساختمان شهر به دانشگاه آزاد تعلق دارد. ساختمان دانشگاه میان اهالی شهر شهرت دارد. دانشگاه آزاد برای توسعه ساختمان حتی بخشی از کوه را تراشیده و سعی کرده ساختمانهای جدیدتری را به بناهای قدیمی اضافه کند.
یکی از کشاورزان شهر میگوید:« ما در جریان خشک شدن دریاچه اورمیه به صورت کامل قرار داریم. در صورتی که شوره زار این دریاچه ادامه پیدا کند، به زمینهای ما هم میرسد وبرای ما کار سخت میشود.» شهر آنان در کنار شهرک صنعتی «سلیمی» واقع شده است.
شهر صنعتی کارخانههای بسیاری از صنایع شکلاتسازی، سوفاژ و حتی سیمان را درخود جایی دادهاست. گزارشهای رسمی از شهرک صنعتی نشان میدهد، بیش از 40 درصد صنایع تطعیل شدهاند. براساس گفتههای یکی از کارکنان شهرک هم کارخانههای باقی مانده با 30 درصد توان واقعی به فعالیت ادامه میدهند. او میگوید:« ماه گذشته برای یک تولیدی خیلی کوچک در شهرک صنعتی 2 میلیون تومان پول برق آمدهبود. رئیس تولیدی هم کلا کار را تعطیل کرد.»
افزایش قیمت حاملهای انرژی و رکود فعالیتهای تولیدی مهمترین گلایه اهالی شهرک به شمار میآید. اهالی بومی هم اعتراضهای معیشتی خود را طی ماههای گذشته با نجوا برسرسرنوشت دریاچه اورمیه همزمان با هم نمایان ساختهاند. ولی شهر مجاور به شیوه دیگر اقتصاد خود را سامان دادهاست.
اهالی «آذرشهر» هم همگی کشاورزی میکنند. گردو و انگور دومحصول اصلی شهر به شمار میآید. قهوهخانه ها اصلیترین محل گردهمایی مردم شهر است. گروهی از اهالی شهر در قهوه خانه «سعادت» پشت بازار مرکزی شهر گردهم آمدهاند. قهوه خانه یازده کشاورز را در خود جایی دادهاست.
یخچال قدیمی قهو خانه مملو از نوشابههای مشکی«ارس» شده، میزها در کنار هم قرار گرفته، پشت بعضی ازمیزها صندلیهای قدیمی قهوهای گذاشتهاند. سایر میزها هم برای نشستن نیمکت دارند. برروی نیمکتها پتوی خاکستری انداخته شدهاست.
چند نفر از کشاورزان دور میزها نشستهاند و سیگار بهمن «کوتاه» میکشند.روی میزها سنگهای مرمر گذاشتهاند. پایههای تمامی میزها هم فلزی است. قهوهچی آشپزخانه کوچی در گوشه سمت راست قهوهخانه ساختهاست. مدام در حال تردد میان اشپرخانه و سالن اصلی قهوهخانه است.
یکی از مشتریهای او خود را کارمند بازنشسته معرفی میکند و میگوید:« اینجا فضای سالمی دارد. در آذرشهر قهوه خانه زیاد است ولی قهوه خانه سید شهرت زیادی دارد. سید مرد مومن و معتمدی است. اینجا هم همه یا کشاورزند یا بازنشسته.»
دو نفر از کشاورزان سخت سرگرم مجادله درباره کشت انگور شدهاند. هر دو سعی میکنند، منطقی برای کلام خود پیدا کنند. سایرین به حرفهای این دوگوش میدهند و هر چند دقیقه یکبار یکی وارد بحث میشود. یکی از کشاورزها سن کمتری نسبت به سایرین دارد. او بحث اب را پیش میکشد:« مشکل اصلی در حال حاضر آب است. دریاچه هم خشک شدهاست. حالا نمک هم به مزارع می آید.» درصورتی که شرایط دریاچه به همین صورت باقی بماند، 10 میلیون تن نمک به صورت ریزگرده درآسمان و مزارع اطراف پخش میشود. مجادله میان آنها بالا میگیرد. سایرین همچنان گوش میدهند. کارمند بازنشسته میگوید:« خوب اینجا حرفها همین است. همه کشاورزاند. البته در برابر برخی موضوعات کلان هم حساسیت دارند. مثلا همین بحث دریاچه برای همه مهم است. یا اگر موضوعی به آذربایجان مربوط باشد، همینطور است. مثل تهران نیست. واقعا زندگی اینجا سادهاست. مثلا همین جا آبگوشت را میدهند برای هرنفر 1600 تومان با این قیمت در تهران تخم مرغ هم نمیتوان خورد.» مشتری جدید یاالله گویان وارد قهوهخانه میشود، همه به او سلام میدهند. کنار مرد بازنشسته برای او صندلی خالی میکنند تا بنشیند. به سرعت وارد بحث میشود:« کی گفته؟ درتهران با این قیمت امکان ندارد، تخم مرغ هم بدهند.»
قهوهچی برای او هم چای تازه دم میاورد. هر استکان چای 100 تومان قیمت دارد. بسیاری از مشتریها هم یکدیگر را مهمان میکنند. با زبان آذری با افرادی که بیرون میروند، تذکر میدهند که میتوانند «مهمان» آنها باشند. آذر شهریها ادعا میکنند چندان سیاسی نیستند ولی بروی دیوار ساختمانی در مقابل همان قهوه خانه سعادت با رنگ آبی برروی دیوار سیمانی نوشتهاند:« مرگ بررجوی فراری» یکی از اهالی میگوید، این نوشته خیلی قدیمی است:« برای همان سالهای ابتدای انقلاب است. حالا کسی دیگر پاک نکردهاست.»
آذرشهریها هم مانند بسیاری دیگر از مردم کشور، درگیر تورم و گرانی شدهاند. لیست قیمتها نشان میدهد آنها هم مشکلات تورمی را درک میکنند. گوشت قرمز گوسفندی را در شهر آْنان به قیمت 12 هزار تومان برای نمونههای بدون استخوان و 9 هزار تومان برای نمونههای با استخوان قیمت گذاری میکنند.
پیاز محصول شهر مجاور را به بهای هرکیلو 400 تومان و سیبزمینی را به بهای هر کیلو 500 تومان میفروشند. اهالی بخش مهمی از نیازهای روزانه خود را از طریق کشاورزی تامین میکنند. بهای هر متر آپارتمان در منطقه مناسب آذر شهر 800 تا 850 هزار تومان است. یک مشاور املاک درآذرشهر میگوید:« به دلیل اینکه زمین کاربرد کشاورزی دارد، بهای زمین از آْپارتمان خیلی گرانتر است.» اما شاید مهمترین شاخص آذر شهر در میان شهرهای اطراف تبریز به استخر «آکواریومی» تازه تاسیس مربوط باشد.
استخر آکواریومی چنان شهرت یافته که حتی اهالی تبریز وارومیه هم برای تفریح به آذرشهر میایند. اهالی شهر همگی خود را گرفتار خشکسالی احتمالی و نمکهای آسمانی میبینند. ساکنان «عجب شیر» همسایگان آذرشهریها هم چنین شرایطی دارند.
شهر آنان به فعالیتهای سخت پادگان آموزشی ارتش شهره شده است . ساکنان شهر همگی کشاورزی میکنند. آنان به شدت به منابع ابی وابستهاند. تنها عده معدودی از اهالی شهر به همراه گروهی از اهالی «بناب» برای کار به کارخانه صنعتی فولاد میروند.
کارخانه را هم یکی از تبریزیهای مشهور بنیان گذاشتهاست. چندی پیش هم محمود احمدی نژاد برای افتتاح یکی از مدرترین خطهای تولید فولاد به کارخانه فولادگستر تبریز رفتهبود. او خطی را افتتاح کرد که به گفته مهندس کارخانه پیشرفتهترین در ایران به شمار میآید. کارگران خط همگی اهالی بومی منطقهاند. مهندس ارشد کارخانه میگوید:« اتفاقا مهمترین بخش در کار فولاد، اب است. آب در مراحل مختلف تولید میله گرد به کار میاید.»
مهندس در کنار کوره ذوب با درجه حرارت یک هزار و 800 درجه ایستادهاست. گرما چنان شدت گرفته که نگاه مستقیم غیرممکن شدهاست. مهندس شمشهای فولاد را نظاره میکند که از کوره گداخته بیرون میآیند. میگوید:« حالا درجه حرارت بین یک هزار و 200 درجه تا یک هزار و 400 درجه است. در کارخانه 200 نقطه خطر افرین شناسایی شده که خوشبختانه همگی نقاط رفع خطر شدهاند.» شمشهای آهن گداخته از کوره ذوب بیرون میایند. بخش مهمی از کارها مکانیزه صورت میگیرد ولی هشت کارگر اطراف کوره ذوب باید نظارهگر آهن گداختهباشند. کارگران سعی میکنند شمشهای فولادی قرمز رنگ را به خط برسانند.
مهندس ارشد کارخانه، ژاکت آبی مخصوص کارخانه را به تن کرده، مهندسی مکانیک خوانده، آذری زبان است و اصلیترین بخش امور کارخانه به او محول شدهاست. میگوید:« یک منطقه وجود دارد که به نقطه جهنمی معروف شدهاست. در این نقطه دمای آهن گداخته یک هزار و 200 درجه است. حداقل 4 کارگر در این منطقه حضور دارند و نظارت میکنند.»
او هر چند دقیقه تذکر میدهد:«شریان حیاتی کار نبرد فولاد آب است.» آب همان مادهای که از تبریزیهای معترض تا کشاورزان و حالا صنعتگران دلنگران آن شدهاند:«به کمک آب سعی میکنم یا خطوط انتقال شمشها را خنک کنیم. اگر آب نباشد،خط ترک برمیدارد و میشکند. در مرحله دیگر از اب برای تصفیه دود کارخانه هم استفاده میشود.»
او توضیح میدهد که تجهیزات کارخانه همگی از ایتالیا و ترکیه وارد کشور شدهاند و مهندسان ایرانی در کنار پیمانکاران خارجی خطوط را نصب کردهاند. برروی دیوارهای کارخانه نوشته شدهاست:« توجه کنید گاهی اولین اشتباه اخرین اشتباه است.» شعار روی دیوارهای کارخانه شاید بیش از آنکه برای کارگران معنای داشتهباشد، برای اهالی تبریز مفهوم پیدا کردهاست.
اولین اشتباه برای دریاچه ارومیه به آخرین اشتباه بدل شدهاست. یک ساعت و بیست دقیقه دورتر از کارخانه فولاد، پلی بروی دریاچه ارومیه احداث شده که نمادی از همان اولین اشتباه است. پیمانکار پروژه شرکت «صدار» وابسته به سپاه پاسداران است.
روابط عمومی صدار در تهران میگوید:« خوشبخانه کارهای اجرایی پل به خوبی انجام شدهاست. در حال حاضر هم مراحل پایانی کار طی میشود.» پلی که همکاران او بروری دریاچه ارومیه کشیدهاند، دریاچه را به دونیم تقسیم کردهاست. تنها در قسمت میانی پل از سازهای فلزی استفاده شده تا اب میان دو بخش دریاچه جریان داشتهباشد. یک مهندس سد سازی میگوید:« اشتباه اصلی این بوده که برای بخش ابتدای و پایانی پل از خاک استفاده کردهاند. این بخش را با خاک پرکردهاند. یک بخش فلزی هم گذاشتهاند تا آب جریان داشتهباشد ولی متاسفانه محاسبات اشتباه از اب درآمده و اب به خوبی در دو طرف دریاچه جریان پیدا نمیکند.اینطور یک بخش مهم دریاچه خشک شدهاست.» بخشی که او اشاره میکند در سمت نزدیک به تبریز واقع شدهاست.
پیش ازآنکه دریاچه خشک شود،اسکلههای تفریحی و پلاژها در اطراف دریاچه فعال بودند ولی حالا همگی آنها در نمک غرق شدهاند. پل خاکی سبب شده تا مهمترین بخش دریاچه خشک شود. در شهر شایعه شده که پس از خشک شدن دریاچه نیروهای انتظامی محوطه را محاصره کردهاند.
آنان از دریاچه خشک مراقبت میکنند ولی برخلاف شایعهها اطراف دریاچه بدون هیچ محافظتی رها شدهاست. تنها ایست بازرسی درابتدای پل دریاچه قرار داد که ان هم توسط دو نیروی انتظامی اداره میشود. در کنار ایستگاه نیروی انتظامی تعدادی قهوه خانه و فروشگاه بین راهی قرار گرفتهاست. فروشنده جوان یکی از این فروشگاهها میگوید:«پیش ازانکه دریاچه خشک شود،اینجا رونق داشت. حالا فقط رانندههای کامیون که قصد عبور از پل را دارند،مشتریهای ما هستند. قدیمها روزهای تطعیل اینجا مملو از جمعیت میشد. اخرین بار در روز سیزده بدر گروهی از مردم به اینجا آمدهبودند. آنها هم به دلیل اینکه کارهای اعتراضی میکردند، با نیروی انتظامی مجادله پیدا کردند. خلاصه دیگر شرایط گذشته نیست. حتی اینجا یک کشتی تفریحی هم بود که مجالسی مانند عروسی را برروی اب برگزار میکرد ولی حالا در دریاچه بدون اب ان کشتی هم کار نمیکند.»
به یکی از همکارانش اشاره میکند و میگوید:« او پلاژ داشت و اجاره میداد. یک قایق هم داشت که با ان مسافران را روی دریاچه میبرد.» قایق او تا نیمه در نمک قرار گرفتهاست. دیگر خبری از مسافران دریایی نیست. دریاچه هم ساکتتر از روزهای گذشته شدهاست.
مردم شهر تبریز هم از این جریان خبر دارند. زن جوانی در موزه خانه مشروطه از پنجره به حیاط مجموعه خیره شدهاست. او مسولیت راهنمایی بازدیدکنندگان را برعهده دارد. برروی صندلی نشسته و به دو سربازی نگاه میکند که در حیاط با شلنگ آب باغچه را ابیاری میکنند. دختر جوان میگوید:« موضوع آب و دریاچه برای همه مردم مهم است. اصلا این دریاچه نماد ما بود. تفریحگاه شهر هم همین دریاچه بود.»
او در خانه حاج مهدی کوزه کتانی تاجر معروف تبریزی و مبارز سرشناس شهر کار میکند. دریاچه ارومیه وکوزهکنانی هر دو از مفاخر شهر دختر جوان به شمار میآیند. یک فروشنده کفش در بازار تبریز هم چنین حسی را تایید میکند:« بالاخره میدانید مردم تبریز موضوعهای اینگونه برایشان خیلی مهم است. مثلا همین دریاچه ارومیه بیش از آنکه از نظر زیست محیطی مهم باشد، برای مردم اهمیت ملی دارد.»
او به زحمت سنی بیش از 30 سال دارد. دیپلم دارد، ازدواج کردهاست، مغازهاش در بازار تبریز حدود 6 متر وسعت دارد و بیشترین زمان فراغتش را در انجمنهای محلی میگذراند. میگوید در همین جلسات با تاریخ تبریزبهتر آشنا شدهاست.
یکی از معلمان مقطع دبیرستان تبریز هم روایت میکند:«دریاچه ارومیه برای مردم مرگ وزندگی است. از سال 1370 هشدار میدهند که این دریاچه در استانه خشک شدن است ولی خوب کسی کاری نکرد. از سال 85 شرایط خیلی وخیم شد. بازهم تذکر میدایم که بحران در راه است. همان ابتدای انقلاب میگفتند ژاپنیها میخواهند این پل را بسازند. آنها قصد داشتند پل را با دو پایه بسازند و خبری هم از این خاکها نبود.» شرایط اقتصادی تازه تبریز و خشکی دریاچه ارومیه سبب شده تا بخش مهمی از نخبگان شهر به سمت تهران مهاجرت کنند. معلم دبیرستان هم چنین جریانی را تایید میکند:« بالاخره وقتی اینجا موقعیت کار و زندگی بهتر نباشد همه میروند تهران.»
هوای شهر تاریک شدهاست. مردم همچنان در خیابانها می چرخند. بازار کرکرهها را هنوز پایین نکشیده،اتوبانها به سمت فرودگاه بینالمللی شهر هم شلوغترازدیگر خیابانهای شهر شدهاست. دو پرواز هنوز باقی مانده است. یکی ساعت 8 و سی دقیقه فرودگاه را به مقصد تهران ترک میکند و دیگری یک ساعت بعد از تبریز بهسمت تهران میرود. سالن انتظار فرودگاه مملواز جمعیت شدهاست. همگی جوانان بین 25 تا 35 سال. نمایندگیهای کارخانههای شکلاتسازی تبریزی هم همگی در فرودگاه نمایندگی دارند. تبریزیهای مهاجر هم اگر قصد خرید داشته باشند، همچنان نمایندگیهای شهرشان راترجیح میدهند. مامور فرودگاه روی صندلی بلندی نشسته و کارتهای پرواز را چک میکند. هیکلی لاغر، قدی بلند و عینکی ته استکانی روی صورت شمایل او را میسازد. با صدای بلند وبه به زبان ترکی فریاد میزند:« همشهری جا نمونی.»